گاهی فکر می کنم ما چقدر جا مانده ایم از آن نسل...
گاهی فکر میکنم ما چقدر جا ماندهایم از آن نسل...
نسل کتابهای کاهی
تلویزیونهای سیاه و سفید
گرامافونهایی با خشِ خشِ صدا موقع پخش
جا ماندهایم از خستگی در کردن با چای سماور های همیشه دم
نسل نامه نوشتن و تمبر و پستچی
نسل دور هم جمع شدنای بی دلیل،
بگو و بخند های بیدغدغه
شب نشینیهای پر از مهربانی
کنار حوض های کوچک تزئین شده با شمعدانیهای قرمز
که در آن آب عکس ماه را به گردن سیاهی میآویخت
ما جا ماندهایم از محبت های بی چشمداشت
دلمان کمی سادگی میخواهد از همان جنس،
زرق و برق زیادی آدمهای این روزها خستهامان میکند.
سادگی نسلی را میخواهیم که تنها رنگهای دنیایشان
پنجرههای هفت رنگ بود...
🌹
نسل کتابهای کاهی
تلویزیونهای سیاه و سفید
گرامافونهایی با خشِ خشِ صدا موقع پخش
جا ماندهایم از خستگی در کردن با چای سماور های همیشه دم
نسل نامه نوشتن و تمبر و پستچی
نسل دور هم جمع شدنای بی دلیل،
بگو و بخند های بیدغدغه
شب نشینیهای پر از مهربانی
کنار حوض های کوچک تزئین شده با شمعدانیهای قرمز
که در آن آب عکس ماه را به گردن سیاهی میآویخت
ما جا ماندهایم از محبت های بی چشمداشت
دلمان کمی سادگی میخواهد از همان جنس،
زرق و برق زیادی آدمهای این روزها خستهامان میکند.
سادگی نسلی را میخواهیم که تنها رنگهای دنیایشان
پنجرههای هفت رنگ بود...
🌹
۲۴۴
۲۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.