سعدی جان ...
سعدی جان ...
این روزها قلم نه تنها نمیرقصد بلکه می
گرید مرثیۀ دردهای پیدرپیاش را که بی
درمان به تبی تازه تبعیـد میشـود. شربت
کههیچ، آبِخوشیاز گلویدردناکِلحظهها
پایین نرفته، جای جدیدی در پیکرِ روزگار
مان عفـونی میشود. سعدی جان؛ کجایی
که ببینی نفسیکه فرو میرود ممدِّ حیات
نیستکه وقتی بالامیآید مفرحِ ذاتباشد.
در این اوقاتِ نفستنگی، هر نفَسیکه فرو
میرود جانت با آن بالا نیاید شُکرمیکنی.
کسی دیگر به فکـرِ وصال نیست که حتی
اگر وصالی هـم باشد، فکـرِ نان، عشقهای
دلبرانه و رقصهایعاشقانهرا از یادِ لحظه
هایشانمیبَرَد و خوابِجوانهرا از سر می
میپرانَد. هر روز کسی در پیچ و خمِ کوهِ
مشکلات، آرزوهای منجمدشرا به گور می
بَرَد و این قصۀ تکراریِ تلخیستکه گوشِ
این زمانه را کر کرده و آنانکه باید بشنوند
مشغولِشمردنِ پولهاییهستندکه پیرهنِ
واقعیتبپوشانند بر رویاهای تازهشان. آن
قدر تشییع جنازۀ رویاهایمان در کوچه و
خیابانِ گرفتاری زیاد استکه مراسمش را
در گوشهی تنهایی و هقهقهای شبانهمان
میگیریم....
#مهناز_نصیرپور
کانال تلگرام درد وارهها
t.me/Dardvarehha
این روزها قلم نه تنها نمیرقصد بلکه می
گرید مرثیۀ دردهای پیدرپیاش را که بی
درمان به تبی تازه تبعیـد میشـود. شربت
کههیچ، آبِخوشیاز گلویدردناکِلحظهها
پایین نرفته، جای جدیدی در پیکرِ روزگار
مان عفـونی میشود. سعدی جان؛ کجایی
که ببینی نفسیکه فرو میرود ممدِّ حیات
نیستکه وقتی بالامیآید مفرحِ ذاتباشد.
در این اوقاتِ نفستنگی، هر نفَسیکه فرو
میرود جانت با آن بالا نیاید شُکرمیکنی.
کسی دیگر به فکـرِ وصال نیست که حتی
اگر وصالی هـم باشد، فکـرِ نان، عشقهای
دلبرانه و رقصهایعاشقانهرا از یادِ لحظه
هایشانمیبَرَد و خوابِجوانهرا از سر می
میپرانَد. هر روز کسی در پیچ و خمِ کوهِ
مشکلات، آرزوهای منجمدشرا به گور می
بَرَد و این قصۀ تکراریِ تلخیستکه گوشِ
این زمانه را کر کرده و آنانکه باید بشنوند
مشغولِشمردنِ پولهاییهستندکه پیرهنِ
واقعیتبپوشانند بر رویاهای تازهشان. آن
قدر تشییع جنازۀ رویاهایمان در کوچه و
خیابانِ گرفتاری زیاد استکه مراسمش را
در گوشهی تنهایی و هقهقهای شبانهمان
میگیریم....
#مهناز_نصیرپور
کانال تلگرام درد وارهها
t.me/Dardvarehha
۴.۳k
۰۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.