پست بهمن بابازاده
#پست_بهمن_بابازاده
کپشن :✨
ده فریم از این روزهای ما...
ده فریم از ۱۳ شب متوالی در کنسرت ها...
ده فریم از روزگاری که سخت و خشن میگذرد و انگار زندگی در حال تمام شدن است.
حالا اما انگار فقط هیجانِ شکست ناپذیری و تسلیم نشدن است که ما را سرپا نگه داشته و پیش میبرد. ما یاد گرفته ایم که مبارزه کنیم و حتی ببازیم. در باخت، بعضی وقت ها لذتی بزرگ هست که یاد میگیریم نباید متوهم شویم و این «توهم» است که میتواند سرچشمه سقوط آزاد باشد. «توهم» میتواند از نشانه های پایان یک نظم در زندگی کاری هر کسی شود. مفهومی که این روزها در میدانی ترین حالت ممکن، وسط سالن های کنسرت «ما» با آن مواجه ایم.
انگیزه نوشتن این جملات فاجعه ای بود که «امیر» دیشب وسط جنگ و جدل درون گروهی ما، آنرا باز کرد و متن آن چت، جهان را برای یک دقیقه در ذهن من فریز کرد: «عکاسی متوهم برای تحویل عکس های هواداران تین ایچ یک خواننده درخواست ۶۰۰ هزار فاکینگ تومان پول کرده! یا تهیه کننده ای متوهم تر، گفته اگر فلانی باشد، شما هم نیایید و خواننده ای متوهم تر گفته «هیچ خبرنگاری لیاقت گفتگو کردن با من را ندارد!» و کائنات جوری حسابش را گذاشته کف دستش، که سه روز بعد با شورتَک در میدان ونک مست و نعشه دستگیر شده و دو خبرنگار از او فیلم گرفته اند. ای وای...
من اعتقاد دارم که همین مراوده های ساده میتوانند تا مرز سورئالیسم و تراژدی پیش بروند و تکلیف خیلی از «متوهم» ها را کف دستشان بگذارند...
ما از آن جلسه هم خوشحال و پیروز بیرون آمدیم و تمام شد و رفت و حالا این سه روز تعطیلی، شیرین ترین فرصت برای این حرف هاست.
این آلبوم عکس اما برای من از این شب ها روایت میکند و روزهایی که به مرور به سمت مسیری عجیب در حال هدایت شدن هستیم.
چه خاطره هایی، چه دیزاینی، چه تصاویری... در این لحظات عذاب آور، و در حالی که خانم «ادل» Don't you remember را میخواند و من به عرفان رسیده ام، این آلبوم را تا آخر ببینید...
در یکی از اسلایدها، من تصویری از حضور مهدی یراحی در مراسم تشییع حسین زمان را در حال ثبت هستم... تصویر منتخب خودم از کل این آلبوم آن عکس است. پر از شگفتی و استرس و در لحظاتی تاریخی که باورش هنوز هم برای خودم سخت و غیرممکن است...
#بهمن_بابازاده #کنسرت #موسیقی
کپشن :✨
ده فریم از این روزهای ما...
ده فریم از ۱۳ شب متوالی در کنسرت ها...
ده فریم از روزگاری که سخت و خشن میگذرد و انگار زندگی در حال تمام شدن است.
حالا اما انگار فقط هیجانِ شکست ناپذیری و تسلیم نشدن است که ما را سرپا نگه داشته و پیش میبرد. ما یاد گرفته ایم که مبارزه کنیم و حتی ببازیم. در باخت، بعضی وقت ها لذتی بزرگ هست که یاد میگیریم نباید متوهم شویم و این «توهم» است که میتواند سرچشمه سقوط آزاد باشد. «توهم» میتواند از نشانه های پایان یک نظم در زندگی کاری هر کسی شود. مفهومی که این روزها در میدانی ترین حالت ممکن، وسط سالن های کنسرت «ما» با آن مواجه ایم.
انگیزه نوشتن این جملات فاجعه ای بود که «امیر» دیشب وسط جنگ و جدل درون گروهی ما، آنرا باز کرد و متن آن چت، جهان را برای یک دقیقه در ذهن من فریز کرد: «عکاسی متوهم برای تحویل عکس های هواداران تین ایچ یک خواننده درخواست ۶۰۰ هزار فاکینگ تومان پول کرده! یا تهیه کننده ای متوهم تر، گفته اگر فلانی باشد، شما هم نیایید و خواننده ای متوهم تر گفته «هیچ خبرنگاری لیاقت گفتگو کردن با من را ندارد!» و کائنات جوری حسابش را گذاشته کف دستش، که سه روز بعد با شورتَک در میدان ونک مست و نعشه دستگیر شده و دو خبرنگار از او فیلم گرفته اند. ای وای...
من اعتقاد دارم که همین مراوده های ساده میتوانند تا مرز سورئالیسم و تراژدی پیش بروند و تکلیف خیلی از «متوهم» ها را کف دستشان بگذارند...
ما از آن جلسه هم خوشحال و پیروز بیرون آمدیم و تمام شد و رفت و حالا این سه روز تعطیلی، شیرین ترین فرصت برای این حرف هاست.
این آلبوم عکس اما برای من از این شب ها روایت میکند و روزهایی که به مرور به سمت مسیری عجیب در حال هدایت شدن هستیم.
چه خاطره هایی، چه دیزاینی، چه تصاویری... در این لحظات عذاب آور، و در حالی که خانم «ادل» Don't you remember را میخواند و من به عرفان رسیده ام، این آلبوم را تا آخر ببینید...
در یکی از اسلایدها، من تصویری از حضور مهدی یراحی در مراسم تشییع حسین زمان را در حال ثبت هستم... تصویر منتخب خودم از کل این آلبوم آن عکس است. پر از شگفتی و استرس و در لحظاتی تاریخی که باورش هنوز هم برای خودم سخت و غیرممکن است...
#بهمن_بابازاده #کنسرت #موسیقی
۲.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.