گاهی ادم اعصاب ندارد میزند به دل خیابان ها میزند به دل
گاهی ادم اعصاب ندارد ،میزند به دل خیابان ها ،میزند به دل جاده ها ،میزند به دل هر ان کجا که نیست کسی که سرزنشش کند، آن موقع است که، تمام عصبانیتت رو توی پاهات جمع میکنی،قدم هات سنگین میشه اما بازم راه میری، فکرای بیخود به سرت میزنه ،هر چی بدبختی از اول عمر داشتی تا الان میاد تو ذهنت ،خسته میشی دلت میخواد داد بزنی از همه چی و از همه کس گله کنی ،یه داد ،یه فریاد،اما نه، یکی ارومت نمیکنه دوباره فریاد میزنی،کم کم شروع میکنی به زدن هر چیزی که کنارت ،از جدولای خیابون گرفته تا هرچیزی که جلو روت قرار بگیره، ذره ،ذره یه حس آرامشی ،جای دردا و بغض هایی رو که تا چند دقیقه قبل داشت خفت میکرد و میگیره ،همین که اروم اروم شدی،تازه متوجه اطرافت میشی ،هوایی که تاریک تاریک و مکانی که یه نقطه نامعلوم داره اونم جایی که تو ایستادی خیلی راحت میفهمی گم شدی،در عوض خوشحالی چون دیگه اروم شدی ،ارامش به این گم شدنا می ارزه ،اما کاش به جای این خیابون و راه رفتنا و گم شدنا از آدما استفاده نکنیم اونا مثل خیابون سخت ومحکم نیستن میشکنن مواظب خیابونایی که گم میشیم باشیم...
- ۵.۰k
- ۰۵ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط