رمانم
شینوبو و گیو یه قرار برای اینکه شینوبو ماساکو رو بگیره
شینوبو با کانائو میان و گیو اشاره میکنه که بریم یه جای خلوت شینوبو ماساکو رو بغل میکنه میزاره توی بغل کانائو هوا بارونی بود رفتن اونور و گیو گفت بهم گفتن باید با دوست دخترم برم اما من دوست دختر ندارم
شینوبو متوجه شد که میخواد چی بگه و درجا میگه: قبوله لبخند ملیحی میزنه و گیو ماتم زده سرخ میشه و میرن خونه شینوبو شینوبو یه کیف کوچیک برمیداره و باهم میرن و ماساکو رو به کانائو میسپارن
شینوبو با کانائو میان و گیو اشاره میکنه که بریم یه جای خلوت شینوبو ماساکو رو بغل میکنه میزاره توی بغل کانائو هوا بارونی بود رفتن اونور و گیو گفت بهم گفتن باید با دوست دخترم برم اما من دوست دختر ندارم
شینوبو متوجه شد که میخواد چی بگه و درجا میگه: قبوله لبخند ملیحی میزنه و گیو ماتم زده سرخ میشه و میرن خونه شینوبو شینوبو یه کیف کوچیک برمیداره و باهم میرن و ماساکو رو به کانائو میسپارن
۳.۴k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.