برای خواب های تلخ و بی هنگام و سنگینم

برای خواب های تلخ و بی هنگام و سنگینم..
برای اشک های هر شب خود روی بالینم...

برای ضجه های ممتدِ خود ، وقتِ بیداری..
برای شعرهایی که نخواهد داد تسکینم...

برای دیده ی سرد پدر برچشم های من...
برای غصه های مادر بیمار و مسکینم...

برای باختن های مداوم در تمام عمر...
برای سال های عهد نافرجام و ننگینم...

برای گریه ی وقت سحرهای گل نرگس...
برای غفلت از قرآن و عمر و مذهب و دینم...

برای روزهای بی بهار مانده از عمرم...
برای آرزوهایی که در دل ماند غمگینم..😓
دیدگاه ها (۱)

خم می شوم تا گامهایت را ببوسم...بگذار #مادر، جای پایت را ببو...

اگرچه کمتر از آنم که یاورم باشی....خدا به امر خودش خواست ماد...

می بینمت روزی میان گریه وشادی...می بینمت یک روز در میدان آز...

برف که آمد تمام حرف من را خوب زد:رو سپیدم کن که از این روسیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط