شهیدانه

🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀

#شهیدانه

#وعده_ما_بهشت

یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند:

خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را.
برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم.
یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم .
خلاصه نشد.
بالاخره آقا #سید_مرتضی_آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید.
تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور.
شب در آنجا ماندیم.
در خواب، #شهید_آوینی را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم ...
گفتم #آقا_سید
خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد.
#سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم".
صبح از خواب بیدار شدم.
منِ بیچاره که هنوز زنده بودن #شهید را شک داشتم، گفتم:
این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است #شهید شده است.
گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه.
بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از #آوینی نیست.
داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم.
گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است.
محاسنش هم این‌جوری است.
گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو #آقا_مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان.
رفتم و دیدم خود #آقا_مرتضی نوشته:

#آمدیم_نبودید
#وعدۀ_ما_بهشت
#سید_مرتضی_آوینی


🌹 🕊🌹
دیدگاه ها (۵)

‌‌✨🌷ای‌کسانی‌که‌این‌نوشته‌را‌می‌خوانید، اگرمن‌به‌آرزویم‌رسید...

افـتـخـار کـارگـران / افـتـخـار ایـران❤️▪️هفته کارگر به همه...

چالش سطل آب و سقوط اسقاطیل 😊منتشر کنید

✨شــــــــــــــــــــــهاتتیز هوشی می خواهد این یک عامل است...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط