با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز ، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده اند
درکنار دیگران احساس غربت میکنم
بی سبب عمر گرانم را نبخشیدم به عشق
من به هرکس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا ازخویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِبی همزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
از لب خندان مردم نیز ، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده اند
درکنار دیگران احساس غربت میکنم
بی سبب عمر گرانم را نبخشیدم به عشق
من به هرکس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا ازخویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِبی همزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
۱.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.