گاهی سراغم را بگیر ،
گاهی سراغم را بگیر ،
از کوچه های آشتی ...
از حسِ بی تاب دلت ،
حسی که بود و داشتی .
گاهی مرا فریاد کن ،
شاید من اینجا بشنوم ...
یادی بکن از مرده ای ،
که زنده می پنداشتی .
آن دورها ، آن سال ها ،
گفتی که مجنون منی ...
گفتی که از شوریدگی ،
سر را به صحرا می زنی ...
لرزیده ام بی انتها ،
از آن جنون ... از آن ادعا ...
یادی کن از بیدی که در ،
احساس من می کاشتی .
باران به باران می روم ،
................ بی چتر پشت سایه ها ،
خواب قشنگی دیده ام ،
یک مرد ... گریه ... آشتی .
از کوچه های آشتی ...
از حسِ بی تاب دلت ،
حسی که بود و داشتی .
گاهی مرا فریاد کن ،
شاید من اینجا بشنوم ...
یادی بکن از مرده ای ،
که زنده می پنداشتی .
آن دورها ، آن سال ها ،
گفتی که مجنون منی ...
گفتی که از شوریدگی ،
سر را به صحرا می زنی ...
لرزیده ام بی انتها ،
از آن جنون ... از آن ادعا ...
یادی کن از بیدی که در ،
احساس من می کاشتی .
باران به باران می روم ،
................ بی چتر پشت سایه ها ،
خواب قشنگی دیده ام ،
یک مرد ... گریه ... آشتی .
۱.۱k
۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.