گاهی سراغم را بگیر

گاهی سراغم را بگیر ،
از کوچه های آشتی ...
از حسِ بی تاب دلت ،
حسی که بود و داشتی .

گاهی مرا فریاد کن ،
شاید من اینجا بشنوم ...
یادی بکن از مرده ای ،
که زنده می پنداشتی .

آن دورها ، آن سال ها ،
گفتی که مجنون منی ...
گفتی که از شوریدگی ،
سر را به صحرا می زنی ...

لرزیده ام بی انتها ،
از آن جنون ... از آن ادعا ...
یادی کن از بیدی که در ،
احساس من می کاشتی .


باران به باران می روم ،
................ بی چتر پشت سایه ها ،
خواب قشنگی دیده ام ،
یک مرد ... گریه ... آشتی .
دیدگاه ها (۶)

آسمان بس کن دگر . . . . . . . . .اوضاع حالم خوب نیستدر رقابت...

مطمئن باش اگه یادم نکنیمثل برف زمستان یخاما ظریف آب شومگم شو...

بر سرش چتر گرفتمدیدماوخودش باران است...#عمران_صلاحی**

تنها که میشومزنی مدفون در من،زیر لب ترانه می خواند،شعر می دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط