شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکند

"شیخ رجبعلی خیاط" تعریف میکند:

اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.
بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود.
به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود...!؟
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!
دیدگاه ها (۱)

۳۲ فرشته از دریا به ملکوت رفتن ، سانچی غرق شد و ما در غم های...

اگه یک دهم وجدان کاری اینایی که شدن مراقب امتحان رو یه سری ا...

🔹 ای کــه در مسجد رَوی بهر ِسجود سَـــر بجنبد، دل نجنبد این ...

به یاد داشته باش میزان انسانیت یک فرد، از نحوه برخورد او با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط