بادیگارد ایرانی من🖤🥷
نازنین:رفتم آشپز خونه از عمد روم آرد میپاشید منم تخم مرغ رو تو سرش شکوندم اون روم خامه ریخ با وردنه افتادم دنبالش که یه دفعه..
آجوما: چیکار میکنید
جیمین: عه سلام آجوما صبح بخیر
آجوما: صبح شما هم بخیر
نازنین: صبح بخیر آجوما
آجوما: خوب چه خبره اینجا؟؟
جیمین: آجوما امروز بادیگارد من حالش گرفته بود برایه همین خواستم از این حال درش بیارم
آجوما: برایه همین اینجارو به گند کشیدید؟؟
نازنین: من تمیز میکنم
آجوما: نمیخواد بگید ببینم کوکی هاتون کجاست؟؟
جیمین: تو فر
آجوما: هوم بیاید اینجارو تمیز کنیم
نازنین: بعده تمیز کردن آجوما مارو فرستاد پیشه استخر یه دفعه از پشت هلمون داد
آجومااا
اجوما: خودتون رو بشورید اینم حوله
جیمین: الان باهاش تو استخر بودم کلش رو کردم زیر آب که زد زیره پام خوردم زمینه کفه استخر
صدایه خندش می اومد پاش رو کشیدم که خورد زمین زیره آب روش خیمه زدم که بازم میخندید دست کرد تو موهام تکون داد بازم میخندید بخاطره تخم مرغ موهام بهم چسبیده بود خندیدم و از روش اومدم کنار ک دوباره هلم داد افتاد خودش رفتم بالا قلبه اینکه بره کمرش رو گرفتم و باهم رفتیم بالا
نازنین: خیلی نزدیکم بود اومدیم بیرون که موهاش رو تکون داد آبش پخش شد آلان موهاش بهم ریخته و خیس بود
دوباره خندیدم قربان قیافت خیلی خنده داره
جیمین: چراا😂
نازنین:🤣🤣🤣🤣🤣🤣
جیمین: از خندش منم خندم گرفت🤣🤣🤣
آجوما: من گفتم خودتون رو بشورید نه اینکه بخندید
نازنین:آجوما قیافش رو🤣🤣🤣
آجوما: باشه باشه بیاید بیرون
نازنین: رفتم بالا که پام سر خورد افتادم تو آب
جیمین: یه دفعه افتاد کمرش رو گرفتم دوباره رفتیم زیره آب
اینبار خیلی نزدیک هم بودیم قلبم تند تند میزد داشت می اومد تو دهنم قلبم
نازنین: از روش بلند شدم و معذرت خواهی کردم و رفتیم بیرون حوله رو پوشیدم و رفتم اتاق لباسم رو عوض کردم رفتم تو حیاط پیشه بقیه بادیگارد ها همه درحال تمرین بودن لانچیگو رو در آوردم شروع کردم تمرین
فاطیما: اشتباهه
نازنین: چی؟
فاطیما: اشتباه به دسته مخالف درش بیار از زیر بغلت
نازنین: یعنی چی
فاطیما: لانچیگو رو گرفتم گذاشتم یه طرفش رو بغلم با دست راست سمت چپی رو کشیدم و با دست چپ سمت راستی رو یه میلش دستم بود و اون یکی آویزون اون میله هایه آزاد رو زدم به دوره شکمم و رو شونم بعد دوباره برگردوندم سرجاشون
نازنین: تو خیلی سرعتی میری
فاطیما: تمرکز کن روش میشه
جونگ کوک: داشتم ار پنجره نگاشون میکردم فاطیما واقعا استعداد هایه زیادی داشت صبح که داشتم بوکس تمرین میکردم اومد و باهم تمرین کردیم بعدش رفت فوتبال دیشب که منو زد الانم لانچیگو
پارت بیست سوم🖤🥷
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.