تکیه گاهم نشدیجور تو را باد کشید

تکیه گاهم نشدی،جور تو را باد کشید
بی کسی ذهن مرا تا غزلآباد کشید

فارغ از تلخی این برهه ی تاریخ شدم
آسمان صورت غمگین مرا شاد کشید

توی حبس ابدم ،فلسفه ی پست مدرن
روی پیشانی من یک زن آزاد کشید

آریایی شدم و باور افسانه مرا
تا ابهت کده ی سلسله ی ماد کشید

بیستون پیش من از کوه شدن کم آورد
زخم را روی تنم تیشه ی فرهاد کشید

نفت شد علت تحمیلی مردن که مرا
دست و دل سوخته تا خیبر و مرصاد کشید

قتل زنجیره ای خاطره ها پایم را
تا شب حادثه ی دوم خرداد کشید

آخرین شعر من از بس که غمش سنگین بود
سنگ از درد درونمایه ی آن داد کشید


#صنم_نافع
دیدگاه ها (۳)

اگر بروی یک راه ساده پیش رویم هست: گریه!اگر بمانی هزار راه س...

از تو چیز زیادی نمیخواهمدستم را که بگیری گرم میشوملبخند که ب...

حسی در تو پنهان استکه بوی بهار می دهدحضور تو آفتابیست کهمیبا...

حواسم پرت عاشقی ات شد... یادم رفتدوست داشتنت را در شعرم بیاو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط