همیشه

همیشه
ترس آخر شدن را داشتم ... !
می جنگیدم برای بُردن ؛
برای " اول" شدن !
ولی ..
وقتی تو را دیدم ..
میدانستم که اولینت نیستم !
اما دلم میخواست ،
آخرین دختری باشم
که وارد زندگیت میشود ؛
که تا آخرین لحظه زندگیت ،
فقط من باشم و من ...
آخر نمیدانی
عشق آخر چه مزه ای دارد ‌...

#فاطمه_مقدم
دیدگاه ها (۳)

بیا دیگر حضرت پاییز...جان آن مهر پرخاطراتت بیابه خاطر آن آبا...

این روزهایِ پایانیِ شهریور ، دلهره ی عجیبی دارد !دلهره ای از...

نمیگم با امیدِ واهی خودت رو گول بزنی تا روزت شب بشه شبت روز،...

می‌دونید که عاشق تک تکتونم لطفاً نگرانم نباشید می‌دونید که ف...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

سلام کیوتام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط