P
P. 3
داشتم تند تند میخوردم که دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه
_ات
+جیمین ببخشید خب دوست نداشتم بخورم
_ات برا خودت گفتم ولی کاریش نمیشه کرد مگه نه نامجون؟
@اره دیگه اتفاقا اینطوری از بقیه جلو می افتی
+ نمخوام
_ات من باید یه چیزی بهت بگم
@میخوای من بگم
_نه ممنون
ات من باید برم یجایی و زود برمیگردم و تا اون موقع نامی پیشت میمونه خب؟
@آفرین عالی بزار من بگم
ببین ات جیمین مجبوره برای کارش بره یه کشوره دیگه یه چندسالی میمونه احتمالا دو یا سه سال منم تا اون موقع پیشت میمونم تا تنها نباشی خب
(یه اشک از گوشه چشمش ریخت)
+یعنی چی برای چی اخه من جیمین (اشکاش دارن سرازیر میشن)
_ببخشید اما مجبورم چاگیا من فردا باید برم الانم بگو میخواستی تو کافه چی بگی
+ جیمینـــــ من نمیتونم بدون تو زندگی کنم حتی یه روز چه برسه به سه سال من میخواستم روز اول دانشگاه پیشم باشی جیمین نمیشه نری نمیشه منم با خودت ببری من من نمیخوام برییییی(گریش شدت گرفت)
_جیمین محکم بغلش کرد
_گفتم که چاگیا مجبورم برم ولی قول میدم زود برگردم تمام تلاشمو میکنم و در نبود من نامجون هست پیشت مگه نه هیونگ
(جیمینم بغضش گرفته)
@اره ات نمیزارم احساس تنهایی کنی
_چاگیا گریه نکن نمیتونم ببینم جوجه کوچولوم داره گریه میکنه بخاطر من و نمیتونم کاری کنم ببین منو نزار وقتی رفتم همش یاد گریه هات بی افتم که تقصیر من بود
+ هق.... هق... تقصیر تو نیست تو مجبوری ولی من دلم برات تنگ میشه میشه دیرتر بری؟
_تا فردا صبح هستم بعد میرم
+ من خیلی خیلی دوست دارم پس قول بده زود برمیگردی
_انگشت کوچیک جوجشو گرفت
+ قول؟
_قول
@وای خدا چی میبینم دوتا جوجه الان بهم قول دادن که زود پیش هم برگردن حسودیم شد
_(خنده) خیلی خوب لیتل گرل بریم باهم خوش بگذرونیم؟
+ الههه
@اههه چندشا منم میرم وسایلای ضروریمو بردارم برمیگردم
_اوکی
نامجون رفت
_خب کجا بودیم
+ وووو بلیمممم
جیمین رفت ات و رو کولش انداخت و تو خونه دور زد رفت بالا ات رو تخت انداخت
+ اخخ مراقب باش
_باشه بیا این لباسو بپوش
+اوکی بده
_نخیر خودم برات میپوشونم
+نمیخوام
_نزار اینطوری برم بزار برای اخرین بار خودم لباس بیبیمو براش تنش کنم
+ توام با این کارات
هی نکن
{اهم به ما ربطی نداره ها ولی جیمین لباسشو تنش کرد و اومدن بیرون}
_بریم
+بریممم
داشتم تند تند میخوردم که دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه
_ات
+جیمین ببخشید خب دوست نداشتم بخورم
_ات برا خودت گفتم ولی کاریش نمیشه کرد مگه نه نامجون؟
@اره دیگه اتفاقا اینطوری از بقیه جلو می افتی
+ نمخوام
_ات من باید یه چیزی بهت بگم
@میخوای من بگم
_نه ممنون
ات من باید برم یجایی و زود برمیگردم و تا اون موقع نامی پیشت میمونه خب؟
@آفرین عالی بزار من بگم
ببین ات جیمین مجبوره برای کارش بره یه کشوره دیگه یه چندسالی میمونه احتمالا دو یا سه سال منم تا اون موقع پیشت میمونم تا تنها نباشی خب
(یه اشک از گوشه چشمش ریخت)
+یعنی چی برای چی اخه من جیمین (اشکاش دارن سرازیر میشن)
_ببخشید اما مجبورم چاگیا من فردا باید برم الانم بگو میخواستی تو کافه چی بگی
+ جیمینـــــ من نمیتونم بدون تو زندگی کنم حتی یه روز چه برسه به سه سال من میخواستم روز اول دانشگاه پیشم باشی جیمین نمیشه نری نمیشه منم با خودت ببری من من نمیخوام برییییی(گریش شدت گرفت)
_جیمین محکم بغلش کرد
_گفتم که چاگیا مجبورم برم ولی قول میدم زود برگردم تمام تلاشمو میکنم و در نبود من نامجون هست پیشت مگه نه هیونگ
(جیمینم بغضش گرفته)
@اره ات نمیزارم احساس تنهایی کنی
_چاگیا گریه نکن نمیتونم ببینم جوجه کوچولوم داره گریه میکنه بخاطر من و نمیتونم کاری کنم ببین منو نزار وقتی رفتم همش یاد گریه هات بی افتم که تقصیر من بود
+ هق.... هق... تقصیر تو نیست تو مجبوری ولی من دلم برات تنگ میشه میشه دیرتر بری؟
_تا فردا صبح هستم بعد میرم
+ من خیلی خیلی دوست دارم پس قول بده زود برمیگردی
_انگشت کوچیک جوجشو گرفت
+ قول؟
_قول
@وای خدا چی میبینم دوتا جوجه الان بهم قول دادن که زود پیش هم برگردن حسودیم شد
_(خنده) خیلی خوب لیتل گرل بریم باهم خوش بگذرونیم؟
+ الههه
@اههه چندشا منم میرم وسایلای ضروریمو بردارم برمیگردم
_اوکی
نامجون رفت
_خب کجا بودیم
+ وووو بلیمممم
جیمین رفت ات و رو کولش انداخت و تو خونه دور زد رفت بالا ات رو تخت انداخت
+ اخخ مراقب باش
_باشه بیا این لباسو بپوش
+اوکی بده
_نخیر خودم برات میپوشونم
+نمیخوام
_نزار اینطوری برم بزار برای اخرین بار خودم لباس بیبیمو براش تنش کنم
+ توام با این کارات
هی نکن
{اهم به ما ربطی نداره ها ولی جیمین لباسشو تنش کرد و اومدن بیرون}
_بریم
+بریممم
- ۳.۹k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط