فیک تهیونگ:دوباره
فیک تهیونگ:دوباره
part²⁰
ویو تهیونگ
خیلی دلم میخواست به ا.ت زنگبزنم صداش رو بشنوم ولی خب با این فکر که شاید حواب باشه یا شاید مزاحمش بشم بهش زنگنزدم
ویو ا.ت
چه مینهمه چی رو بهم گفت
بعد که حرف زدیم گفت که باید بره
باهاش خدافظی کردم سوار ماشینش شد رفت
خونه رو جمع جور کردم
ظرفا رو شستم
از صبح تاحالا داشتم به تهیونگ فکر میکردم
حتی وقتی چه مین پیشم بود
میخواستم به تهیونگ زنگ بزنم
ولی شادی کار داشته باشه
یا چون صبح گفت که باید بره شرکت هنوز شرکت باشه
یا خسته باشه
یا خواب باشه
چون نمیخواستم مزاحمش بشم بهش زنگ نزدم ولی خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم
بعد که دیگه گوشی رو گذاشتم کنار به تهیونگ فکر کردم
تهیونگ پسر خیلی خوبیه
داشتم به صداش،به لبخند،به صدای خندش،به چهره خوش فرمش،به اخلاقش،به رفتار پر محبتش،به همه ی این چیزا فکر میکردم که...
که یهو به خودم آمدم به خودم گفتم...
+من دارم به چی فکر میکنم؟
+من الان داشتم به تهیونگ فکر میکردم؟
+آخه چرا؟
+نکنه که چه مین راست بگه؟
+چییی؟
+نه نه امکان نداره
+نمیشه بابا غیر میکنه
+نمیشه یعنی امکان نداره
+امکان نداره من عاشق تهیونگ نشدم
+آخه چرا باید اصلا عاشقش بشم؟
+درسته که پسر خیلی خوبیه
+اخلاق داره خوشتیپه جذابه مهربونه صداش خوبه لبخندش قشنگه
+چیی؟
+الان که دوباره بهش فکر کردم
+نه نه نه نه
+نمیشه
+من...یعنی عاشقش شدم؟
+نه بابا
+این چرت پرتا چیه میگم من دیگه
+اصلا شاید خود تهیونگ یکی رو دوست داشته باشه
+ولی صد در صد که جی وینگ رو دوست نداره
+چون وقتی اسم جی یونگ رو میشنوه کلا چشماش تغییر میکنه کلا از حالت خوشحال به حالت نفرت تبدیل میشه
+اصلا ولش کنه
+چرا باید اصلا به جی یونگ فکرکنم فکرمو درگیرش کنم؟
+بیخیال بابا
+اصلا میرم بخوابم
ویو تهیونگ
دیگه رسیده بودم به خونه
جلوی در پارکینگ خونه نگه داشتم
و ریمون رو زدم تا در باز شه
توی ماشین نشسته بودم که در باز شه
که یه پیام آمد روی گوشیم
گوشیم رو برداشتم بازش کردم که دیدم...
از طرف جییونگ
باز این دیونه چیکار داره
میخواستم باز نکنم که یه پیام دیگه داد
دیدم که جی یونگ پیام داده که
جلویی در خونتم منتظرم باش
خب چون خودم جلوی در خونم بودم کسی نبود باور نکردم
تازه یادم افتاد که هنوز شماره جی یونگرو دارم بعد رفتم پاکش کردم
از تمام جاهایی که جی یونگ رو داشتم حذفش کردم
بعد آمدم گوشیم رو خاموش کنم برم توی پارکینگ که
یکی محکم زد روی کاپوت ماشین
سریع سرمو اوردم بالا که
که دیدم.......
part²⁰
ویو تهیونگ
خیلی دلم میخواست به ا.ت زنگبزنم صداش رو بشنوم ولی خب با این فکر که شاید حواب باشه یا شاید مزاحمش بشم بهش زنگنزدم
ویو ا.ت
چه مینهمه چی رو بهم گفت
بعد که حرف زدیم گفت که باید بره
باهاش خدافظی کردم سوار ماشینش شد رفت
خونه رو جمع جور کردم
ظرفا رو شستم
از صبح تاحالا داشتم به تهیونگ فکر میکردم
حتی وقتی چه مین پیشم بود
میخواستم به تهیونگ زنگ بزنم
ولی شادی کار داشته باشه
یا چون صبح گفت که باید بره شرکت هنوز شرکت باشه
یا خسته باشه
یا خواب باشه
چون نمیخواستم مزاحمش بشم بهش زنگ نزدم ولی خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم
بعد که دیگه گوشی رو گذاشتم کنار به تهیونگ فکر کردم
تهیونگ پسر خیلی خوبیه
داشتم به صداش،به لبخند،به صدای خندش،به چهره خوش فرمش،به اخلاقش،به رفتار پر محبتش،به همه ی این چیزا فکر میکردم که...
که یهو به خودم آمدم به خودم گفتم...
+من دارم به چی فکر میکنم؟
+من الان داشتم به تهیونگ فکر میکردم؟
+آخه چرا؟
+نکنه که چه مین راست بگه؟
+چییی؟
+نه نه امکان نداره
+نمیشه بابا غیر میکنه
+نمیشه یعنی امکان نداره
+امکان نداره من عاشق تهیونگ نشدم
+آخه چرا باید اصلا عاشقش بشم؟
+درسته که پسر خیلی خوبیه
+اخلاق داره خوشتیپه جذابه مهربونه صداش خوبه لبخندش قشنگه
+چیی؟
+الان که دوباره بهش فکر کردم
+نه نه نه نه
+نمیشه
+من...یعنی عاشقش شدم؟
+نه بابا
+این چرت پرتا چیه میگم من دیگه
+اصلا شاید خود تهیونگ یکی رو دوست داشته باشه
+ولی صد در صد که جی وینگ رو دوست نداره
+چون وقتی اسم جی یونگ رو میشنوه کلا چشماش تغییر میکنه کلا از حالت خوشحال به حالت نفرت تبدیل میشه
+اصلا ولش کنه
+چرا باید اصلا به جی یونگ فکرکنم فکرمو درگیرش کنم؟
+بیخیال بابا
+اصلا میرم بخوابم
ویو تهیونگ
دیگه رسیده بودم به خونه
جلوی در پارکینگ خونه نگه داشتم
و ریمون رو زدم تا در باز شه
توی ماشین نشسته بودم که در باز شه
که یه پیام آمد روی گوشیم
گوشیم رو برداشتم بازش کردم که دیدم...
از طرف جییونگ
باز این دیونه چیکار داره
میخواستم باز نکنم که یه پیام دیگه داد
دیدم که جی یونگ پیام داده که
جلویی در خونتم منتظرم باش
خب چون خودم جلوی در خونم بودم کسی نبود باور نکردم
تازه یادم افتاد که هنوز شماره جی یونگرو دارم بعد رفتم پاکش کردم
از تمام جاهایی که جی یونگ رو داشتم حذفش کردم
بعد آمدم گوشیم رو خاموش کنم برم توی پارکینگ که
یکی محکم زد روی کاپوت ماشین
سریع سرمو اوردم بالا که
که دیدم.......
۱۱.۳k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.