دلم گرفته است...نپرس چرا،من هم آدمم گاهی لبریز می شوم...
دلم گرفته است...نپرس چرا،من هم آدمم گاهی لبریز می شوم...
دلِ ابری ام مرا یاد حضرت یوسف انداخت.قدری از آن را برای شما تعریف می کنم؛
زمانی که برادران یوسف او را در چاه انداختند او در چاه به خداوند گفت:
_خدایا به حق پدرانم من را از قعر این چاه نجات بده.
پدرانش که بودند...حضرت یعقوب...بعد اسحاق...بعد حضرت ابراهیم...همه پیامبر!
خداوند متعال فرمود:
_ای یوسف پدران تو چه حقی به تو دارند؟
حضرت یوسف گفت:
_پدران من پیامبرند.
خداوند به زیبایی به او خطاب قرار داد:
_ای یوسف اگر می خواهی تو را از چاه نجات بدهم من را به حق محمد(ص) و آل محمد قسم بده.
شیرینی این داستان در جانم می نشیند؛آه.او پیامبر بود.
اما من چه...من حتی ذره ای بیش نیستم!
قلبم از بغض ترک بر میدارد و اشک می شکفد...
خدای مهربانم!
تو را قسم می دهم به حق محمد و آل محمد،این انتظار را تمامش کن.دیگر انتظار تا کجا...
#یا_مهدی(عج)#شیعه#ظهور
دلِ ابری ام مرا یاد حضرت یوسف انداخت.قدری از آن را برای شما تعریف می کنم؛
زمانی که برادران یوسف او را در چاه انداختند او در چاه به خداوند گفت:
_خدایا به حق پدرانم من را از قعر این چاه نجات بده.
پدرانش که بودند...حضرت یعقوب...بعد اسحاق...بعد حضرت ابراهیم...همه پیامبر!
خداوند متعال فرمود:
_ای یوسف پدران تو چه حقی به تو دارند؟
حضرت یوسف گفت:
_پدران من پیامبرند.
خداوند به زیبایی به او خطاب قرار داد:
_ای یوسف اگر می خواهی تو را از چاه نجات بدهم من را به حق محمد(ص) و آل محمد قسم بده.
شیرینی این داستان در جانم می نشیند؛آه.او پیامبر بود.
اما من چه...من حتی ذره ای بیش نیستم!
قلبم از بغض ترک بر میدارد و اشک می شکفد...
خدای مهربانم!
تو را قسم می دهم به حق محمد و آل محمد،این انتظار را تمامش کن.دیگر انتظار تا کجا...
#یا_مهدی(عج)#شیعه#ظهور
۸۸۷
۲۱ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.