حکایت قدیمی
#حکایت_قدیمی
شخص ثروتمندی ولیمه گرفت وهمه ی طرفدارانش را دعوت کرد
اطعمه فراوان بود که برق رفت.یکی گفت که تا آمدن برق همه مشغول دست زدن شوند تا مبادا کسی سفره را هاپولی کند. صدای کف زدن بلند بود که برق آمد. چشم همه به سفره افتاد که غارت شده بود حاکم گفت ما ڪه همگی دست میزدیم؛ نکند جنیان سفره را غارت کرده اند! رئیس اجنه ظاهر گشت و گفت: شما هریک با یک دستتان به گردنتان میزدید و با دست دیگر غذاها را درشکمتان میریختید آنوقت تقصیرش را میاندازید گردن اجنه ؟!
یکی از قلندران فرزانه گفت اینان در این کار ید طولایی دارند.
سالهاست که با یکدست بر سر و سینه میزنند
و با دست دیگر جیب بقیه را خالی میکنند و میگویند اجنبی برد!
شخص ثروتمندی ولیمه گرفت وهمه ی طرفدارانش را دعوت کرد
اطعمه فراوان بود که برق رفت.یکی گفت که تا آمدن برق همه مشغول دست زدن شوند تا مبادا کسی سفره را هاپولی کند. صدای کف زدن بلند بود که برق آمد. چشم همه به سفره افتاد که غارت شده بود حاکم گفت ما ڪه همگی دست میزدیم؛ نکند جنیان سفره را غارت کرده اند! رئیس اجنه ظاهر گشت و گفت: شما هریک با یک دستتان به گردنتان میزدید و با دست دیگر غذاها را درشکمتان میریختید آنوقت تقصیرش را میاندازید گردن اجنه ؟!
یکی از قلندران فرزانه گفت اینان در این کار ید طولایی دارند.
سالهاست که با یکدست بر سر و سینه میزنند
و با دست دیگر جیب بقیه را خالی میکنند و میگویند اجنبی برد!
۶۹۵
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.