بادیگارد ایرانی من🖤🥷
بادیگارد ایرانی من🖤🥷
فاطیما: نازنین من باید برگردم ایران
نازنین: چرا؟
فاطیما: مسابقات جام ملت ها
نازنین: اهااا
فاطیما: امسال کره میزبان بازی هاست خوبیش اینکه که یه ماه میرم برمیگردم
نازنین: یک مااااه
فاطیما: آره دیگه اول باید بازی مقدماتی انجام بدم تیم رفت تویه یک هشتم نهایی میایم کره
نازنین: بازی مقدماتی کجاست؟؟
یدونه ایرانه بازی با ازبکستان یدونه عراقه که میریم اونجا یدونه قطر که ایرانه
نازنین:باشه
شب شد و دوباره رفتم بخوابم ولی اون خوابه لعنتی نمیزاشت بخوابم از پنجره به بیرون زل زدم برقه اتاق جیمین روشن بود پاشدم رفتم پیشش
جیمین: وااای نت ندارمممم
نازنین: چیزی شده؟
جیمین: اره من نمیتونم نت پیدا کنم
نازنین: اهنگ رو بخون
جیمین: شروع کردم به خوندم یه دفعه رفت سمت درام شروع کرد زدن کم کم نتش درست شد بعدش که تموم شد با حیرت نگاش کردم
چجوری؟؟
نازنین:بچه بودم همیشه با قاشق و لیوان و اینا میزدم از سه سالگی تا هشت سالگی رفتم
جیمین: سه سالگی چیزی میفهمیدی؟؟
نازنین: من مگه مثل توئم؟؟
جیمین: تخریبه جانانه ای بود
نازنین:😂😂😂
خوب دیگه من رفتم بخوابم
جیمین: صبرکن میتونی این نت رو موقعه ضبط برام بزنی؟؟
نازنین: آره کی ضبط داری؟
جیمین: فردا
نازنین: خیلی خوب میام
جیمین: مرسی
نازنین: خواهش رفتم رو تخت ناباورانه خوابم برد
فاطیما: جونگ کوک من فردا میرم ایران یه ماه نیستم بعدشه هم میام کره چون کره میزبانه جام ملت هاست خوب؟؟میشه وسایلم اینجا بمونه؟؟
جونگ کوک: میری؟؟ یک ماه؟؟
فاطیما:آره
جونگ کوک: خوب جایه وسایلت امنه
فاطیما: مرسی شبت بخیر
جونگ کوک: شبه توهم بخیر
ملیکا: نههههههه
همه: چی شده؟؟
ملیکا: فاطیما فردا میره ایران
حنانه: منم باهاش میرم
ملیکا:تو گوه میخوری
حنانه: خودش گفت یکی باهام بیاد شما هواستون نبود
الناز: ای بابا باز این داره میره
مائده: کلا سه چهار روزه که اومده
م.ن: میره میاد دیگه نمیمیره که بخاطره شما درخواست اروپا رو رد کرد اومد کره
الناز: خاله تا الان بود دیگه ایتالیا هم اروپاست بهترین بازی رو هم کرد والا
م.ن: باشه باشه منو نخورید بیاید شام
مائده: همش تو فکر جین بودم اون شب که منو آورد واقعا یه جنتلمن بود این پسر هم بانمکه هم مهربون
الناز: صاب باغ کیه مائده خانوم
مائده: چی کی کجا
خفه شو ترو قرآن
م.ن: شاممممم
همه: اومدیم
فاطیما: صبح بلند شدم صبحونه درست کردم و رفتم فرودگاه جونگ کوک باهام اومده بود
جونگ کوک: مراقب خودت باش
فاطیما: توهم همینطور بای بای👋
جونگ کوک: بای بای👋
خوب اینم رفت این چند روز چقدر خوش گذشت
پارت بیست و چهارم🥷🖤
فاطیما: نازنین من باید برگردم ایران
نازنین: چرا؟
فاطیما: مسابقات جام ملت ها
نازنین: اهااا
فاطیما: امسال کره میزبان بازی هاست خوبیش اینکه که یه ماه میرم برمیگردم
نازنین: یک مااااه
فاطیما: آره دیگه اول باید بازی مقدماتی انجام بدم تیم رفت تویه یک هشتم نهایی میایم کره
نازنین: بازی مقدماتی کجاست؟؟
یدونه ایرانه بازی با ازبکستان یدونه عراقه که میریم اونجا یدونه قطر که ایرانه
نازنین:باشه
شب شد و دوباره رفتم بخوابم ولی اون خوابه لعنتی نمیزاشت بخوابم از پنجره به بیرون زل زدم برقه اتاق جیمین روشن بود پاشدم رفتم پیشش
جیمین: وااای نت ندارمممم
نازنین: چیزی شده؟
جیمین: اره من نمیتونم نت پیدا کنم
نازنین: اهنگ رو بخون
جیمین: شروع کردم به خوندم یه دفعه رفت سمت درام شروع کرد زدن کم کم نتش درست شد بعدش که تموم شد با حیرت نگاش کردم
چجوری؟؟
نازنین:بچه بودم همیشه با قاشق و لیوان و اینا میزدم از سه سالگی تا هشت سالگی رفتم
جیمین: سه سالگی چیزی میفهمیدی؟؟
نازنین: من مگه مثل توئم؟؟
جیمین: تخریبه جانانه ای بود
نازنین:😂😂😂
خوب دیگه من رفتم بخوابم
جیمین: صبرکن میتونی این نت رو موقعه ضبط برام بزنی؟؟
نازنین: آره کی ضبط داری؟
جیمین: فردا
نازنین: خیلی خوب میام
جیمین: مرسی
نازنین: خواهش رفتم رو تخت ناباورانه خوابم برد
فاطیما: جونگ کوک من فردا میرم ایران یه ماه نیستم بعدشه هم میام کره چون کره میزبانه جام ملت هاست خوب؟؟میشه وسایلم اینجا بمونه؟؟
جونگ کوک: میری؟؟ یک ماه؟؟
فاطیما:آره
جونگ کوک: خوب جایه وسایلت امنه
فاطیما: مرسی شبت بخیر
جونگ کوک: شبه توهم بخیر
ملیکا: نههههههه
همه: چی شده؟؟
ملیکا: فاطیما فردا میره ایران
حنانه: منم باهاش میرم
ملیکا:تو گوه میخوری
حنانه: خودش گفت یکی باهام بیاد شما هواستون نبود
الناز: ای بابا باز این داره میره
مائده: کلا سه چهار روزه که اومده
م.ن: میره میاد دیگه نمیمیره که بخاطره شما درخواست اروپا رو رد کرد اومد کره
الناز: خاله تا الان بود دیگه ایتالیا هم اروپاست بهترین بازی رو هم کرد والا
م.ن: باشه باشه منو نخورید بیاید شام
مائده: همش تو فکر جین بودم اون شب که منو آورد واقعا یه جنتلمن بود این پسر هم بانمکه هم مهربون
الناز: صاب باغ کیه مائده خانوم
مائده: چی کی کجا
خفه شو ترو قرآن
م.ن: شاممممم
همه: اومدیم
فاطیما: صبح بلند شدم صبحونه درست کردم و رفتم فرودگاه جونگ کوک باهام اومده بود
جونگ کوک: مراقب خودت باش
فاطیما: توهم همینطور بای بای👋
جونگ کوک: بای بای👋
خوب اینم رفت این چند روز چقدر خوش گذشت
پارت بیست و چهارم🥷🖤
۶.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.