.
.
بیا دیگر حضرت پاییز...
جان آن مهر پرخاطراتت بیا
به خاطر آن آبان بی روح و آذر سردت
بیا تا ببافم رج به رج خاطراتت را در گوشه ی ذهنم....
بیا تا یک روز بارانی خلوت را تنهایی زیر آسمانت به سر ببرم
شاید هم دست در دست یار با شعر های حافظ موسیقی خش خش برگهایت را به خاطر بسپرم
وقت خداحافظی یک انار و یک برگ بدهد دستم و در گوشم زمزمه های شاعرانه بکند و من عاشق ترین دختر پاییز شوم... ببار و ببار و ببار...
و ما را به حافظه ی خیس خیابان ها بسپار
جان ما بیا...
دلمان برای عاشقی کردن تنگ شده...
بیا دیگر حضرت پاییز...
جان آن مهر پرخاطراتت بیا
به خاطر آن آبان بی روح و آذر سردت
بیا تا ببافم رج به رج خاطراتت را در گوشه ی ذهنم....
بیا تا یک روز بارانی خلوت را تنهایی زیر آسمانت به سر ببرم
شاید هم دست در دست یار با شعر های حافظ موسیقی خش خش برگهایت را به خاطر بسپرم
وقت خداحافظی یک انار و یک برگ بدهد دستم و در گوشم زمزمه های شاعرانه بکند و من عاشق ترین دختر پاییز شوم... ببار و ببار و ببار...
و ما را به حافظه ی خیس خیابان ها بسپار
جان ما بیا...
دلمان برای عاشقی کردن تنگ شده...
۴.۷k
۲۰ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.