شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۳۷
بچه ها ورق بزنید بگید کدوم رو بزارم میخوام پوستر رو عوض کنم .... به استوری هم نگاه کنید اونجا بازم هست حتما نظر بدید یکی از شرطا برای پارت بعدی هس
#red_wine🍷 #red_wine🍷
به عقب برگشتم و جلوی خانم بزرگ ایستادم..
اکثر مواقع او را خانم بزرگ صدا میزدم ، دوست داشت اینگونه صدایش کنی ، سعی داشت مرزی بین خودش و خودت ایجاد کند تا حرمت شکسته نشود.
سرتاپاش را آنالیز کردم .. مثل همیشه شیک پوشیده بود و با همان جدیت همیشگیاش جلوم ایستاد.
نگاهم به خانم بزرگ بود اما خطاب به ا.ت گفتم:برو توی اتاقم!
ا.ت بدون هیچ مخالفتی و حرفی،از خدا خواسته از روی صندلی برخواست ، خواست راه کج کند که مادرم راهاش را بست!
با حرکت خانم بزرگ گرهای کور بین ابروهایم نشست...
خانم بزرگ نگاهش را بین صورت اخمالود من و صورت رنگ پریده ا.ت رد و بدل کرد و گفت:هر وقت کارشو بطور احسنت انجام داد میتونه بره!
دلم نمیخواست جلوی ا.ت با مادرم بحث کنم اما گویا چارهای نبود..
دست ا.ت گرفتم و پشت بدن ورزیده خودم کشیدم و جلوی خانم بزرگ سینه سپر کردم:اون اینجا نیست که کار کنه!
دندان قروچه ای کردم، این طرز حرف زدن از مادرم بعید بود
با لحنی که سعی داشتم تن بلند و خشمگینی نداشته باشد گفتم: گفتم که این دختر برای اینجور کارا اینجا نیست!!
خانم بزرگ دست به سینه میخ چشمانم شد و گفت: اون دقیقا برای چی اینجاست؟ مگه برای اینکه تاوان اشتباه پدرشو پس بده اینجا نیست؟!!
داد زدم:مامان! تمومش کن.. من خوب میدونم این دختر برای چی اینجاست لازم نکرده شما به من اینو یادآوری کنی..
اینکه خانم بزرگ از کجا و کی فهمیده بود ا.ت همون دختره..دختر پارکه! حسابی اعصابم مچاله میکرد..
رو به ا.ت سرد و محکم گفتم: فورا برو بالا تا وقتی هم گفتم از اتاقت بیرون نمیای.. فهمیدی؟
ا.ت بدون زدن هیچ حرفی، سرش را پایین انداخت و از آشپزخانه بیرون زد.
با رفتن ا.ت، سوی خانم بزرگ برگشتم:توی کارای من دخالت نکن مامان..اگه گذاشتم اینجا بمونی معنیش این نبوده که میتونی توی امور این خونه دخالت کنی..
بچه ها ورق بزنید بگید کدوم رو بزارم میخوام پوستر رو عوض کنم .... به استوری هم نگاه کنید اونجا بازم هست حتما نظر بدید یکی از شرطا برای پارت بعدی هس
#red_wine🍷 #red_wine🍷
به عقب برگشتم و جلوی خانم بزرگ ایستادم..
اکثر مواقع او را خانم بزرگ صدا میزدم ، دوست داشت اینگونه صدایش کنی ، سعی داشت مرزی بین خودش و خودت ایجاد کند تا حرمت شکسته نشود.
سرتاپاش را آنالیز کردم .. مثل همیشه شیک پوشیده بود و با همان جدیت همیشگیاش جلوم ایستاد.
نگاهم به خانم بزرگ بود اما خطاب به ا.ت گفتم:برو توی اتاقم!
ا.ت بدون هیچ مخالفتی و حرفی،از خدا خواسته از روی صندلی برخواست ، خواست راه کج کند که مادرم راهاش را بست!
با حرکت خانم بزرگ گرهای کور بین ابروهایم نشست...
خانم بزرگ نگاهش را بین صورت اخمالود من و صورت رنگ پریده ا.ت رد و بدل کرد و گفت:هر وقت کارشو بطور احسنت انجام داد میتونه بره!
دلم نمیخواست جلوی ا.ت با مادرم بحث کنم اما گویا چارهای نبود..
دست ا.ت گرفتم و پشت بدن ورزیده خودم کشیدم و جلوی خانم بزرگ سینه سپر کردم:اون اینجا نیست که کار کنه!
دندان قروچه ای کردم، این طرز حرف زدن از مادرم بعید بود
با لحنی که سعی داشتم تن بلند و خشمگینی نداشته باشد گفتم: گفتم که این دختر برای اینجور کارا اینجا نیست!!
خانم بزرگ دست به سینه میخ چشمانم شد و گفت: اون دقیقا برای چی اینجاست؟ مگه برای اینکه تاوان اشتباه پدرشو پس بده اینجا نیست؟!!
داد زدم:مامان! تمومش کن.. من خوب میدونم این دختر برای چی اینجاست لازم نکرده شما به من اینو یادآوری کنی..
اینکه خانم بزرگ از کجا و کی فهمیده بود ا.ت همون دختره..دختر پارکه! حسابی اعصابم مچاله میکرد..
رو به ا.ت سرد و محکم گفتم: فورا برو بالا تا وقتی هم گفتم از اتاقت بیرون نمیای.. فهمیدی؟
ا.ت بدون زدن هیچ حرفی، سرش را پایین انداخت و از آشپزخانه بیرون زد.
با رفتن ا.ت، سوی خانم بزرگ برگشتم:توی کارای من دخالت نکن مامان..اگه گذاشتم اینجا بمونی معنیش این نبوده که میتونی توی امور این خونه دخالت کنی..
- ۹.۶k
- ۲۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط