داری می بینی و می شنوی که چه طور تو روز روشن دروغ می گوین
داری میبینی و میشنوی که چهطور تو روز روشن دروغ میگویند، و درست هم بهخاطر آنکه دروغهاشان را تحمل میکنی، احمق فرضت میکنند؛ نهایت خفت و حقارت را تحمل میکنیم و عاجزیم روراست بگوییم آدمهای اصیل و آزاده را قبول داریم. دست آخر خودمان هم دروغ میگوییم و لبخند هم میزنیم! همه اینها بهخاطر چیه؟ بهخاطر یک لقمه نان و یک گوشه گرم؛ بهخاطر مقام و شغل ناچیزی که یک پاپاسی هم ارزش ندارد. نه، نمیشود، دیگر اینطوری نمیشود زندگی کرد!
همسر و نقد همسر؛ داستان آدمی در جلد
آنتوان چخوف
همسر و نقد همسر؛ داستان آدمی در جلد
آنتوان چخوف
۲.۰k
۰۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.