«خداوند او را در زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری بران
«خداوند او را در زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری برانگیخته نشده بود، و مردم در خوابی طولانی به سر می بردند.»
ردای پیامبری برازندهترین لباس بر قامت محمد(ص) است و مبعث، گرامیترین روز در تاریخ مسلمانان...
چرا که مبعث، روزی است که محمد(ص)، به درجه پیامبری رسید.
روزی که او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی تبلیغ نکند و ترویج ندهد و ریشهکن کند بتپرستی را از زمین و پیام وحی را به مردم برساند.
اینک محمد مصطفی (ص) چهل سال داشت و در مکه زندگی میکرد.
آری امروز دردانه عالم هستی ردای پیامبری بر تن کرد و اسوه دو جهان شد.
محمدا تو آمدی و باید میماندی، تا تمامتِ جان و جهان را به خدای خویش فرامیخواندی و همگان را به اخلاق نابت معترف مینمودی!
آنگاه که ندا آمد:
«بخوان به نامِ خدا»...
«کعبه» و «اُمّ القری» در بستر خواب آسودند؛ اما فرشتگان در دامان «حرا» منتظر نوای خواندنت بودند.
چهل سالِ تمام، از غم جهل انسان، تلخکام بودی و دلت سرریزِ اندوه و غم؛ هیچ پیامبری مانند تو، آزار ندید و اینگونه بود که خدایت پیک حق را برای خواندنت به میزبانی تو فرستاد.
«بخوان به نامِ خداوند»،ای محمد؛ ای احمد!
و تو، هرچند «اُمّی» بودی، خواندی.
حیران بودی، اما در حرا ماندی و زمینو زمان را به تحیر وا داشتی با خواندنت!
احمدا امروز، تو فرستاده و برگزیده خدایی و راه آسمان، از بین دستان آسمانی و پاک تو می گذرد.
تو صلابت بی چون و چرای تاریخ اسلامی که غار را نیز به تسبیح وا داشتهای.
امرور چشمۀ زلال و جوشان وجودت از حرا جاری شد تا دلهای تشنه را از آنچه خدا در سینهات به امانت نهاده، سیراب کنی.
پیامبری ات مبارک!
زهرا مرادوند.بادصبا
ردای پیامبری برازندهترین لباس بر قامت محمد(ص) است و مبعث، گرامیترین روز در تاریخ مسلمانان...
چرا که مبعث، روزی است که محمد(ص)، به درجه پیامبری رسید.
روزی که او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی تبلیغ نکند و ترویج ندهد و ریشهکن کند بتپرستی را از زمین و پیام وحی را به مردم برساند.
اینک محمد مصطفی (ص) چهل سال داشت و در مکه زندگی میکرد.
آری امروز دردانه عالم هستی ردای پیامبری بر تن کرد و اسوه دو جهان شد.
محمدا تو آمدی و باید میماندی، تا تمامتِ جان و جهان را به خدای خویش فرامیخواندی و همگان را به اخلاق نابت معترف مینمودی!
آنگاه که ندا آمد:
«بخوان به نامِ خدا»...
«کعبه» و «اُمّ القری» در بستر خواب آسودند؛ اما فرشتگان در دامان «حرا» منتظر نوای خواندنت بودند.
چهل سالِ تمام، از غم جهل انسان، تلخکام بودی و دلت سرریزِ اندوه و غم؛ هیچ پیامبری مانند تو، آزار ندید و اینگونه بود که خدایت پیک حق را برای خواندنت به میزبانی تو فرستاد.
«بخوان به نامِ خداوند»،ای محمد؛ ای احمد!
و تو، هرچند «اُمّی» بودی، خواندی.
حیران بودی، اما در حرا ماندی و زمینو زمان را به تحیر وا داشتی با خواندنت!
احمدا امروز، تو فرستاده و برگزیده خدایی و راه آسمان، از بین دستان آسمانی و پاک تو می گذرد.
تو صلابت بی چون و چرای تاریخ اسلامی که غار را نیز به تسبیح وا داشتهای.
امرور چشمۀ زلال و جوشان وجودت از حرا جاری شد تا دلهای تشنه را از آنچه خدا در سینهات به امانت نهاده، سیراب کنی.
پیامبری ات مبارک!
زهرا مرادوند.بادصبا
۳.۶k
۰۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.