پارت ٨
پارت ٨
______________________________________________
ا/ت دست مایکی رو کشید و برد بیرون ساختمون که دید ران و ریندو و سانزو و کوکو دارن دنبالشون وقتی که ا/ت داشت با مایکی میرفت بیرون هانمارو دید
هانما:به جوجه...توکجا اینجا
ا/ت:.....
هانما:زود باش با من بیا انتظار نداری که بهد از سه سال ندیدنت ولت کنم
ا/ت دست مایکی رو کشید میخواست بره که هانما دستشو کشید هانما انتضار داشت ا/ت بیوفته ولی ا/ت قوی بود و نیوفتاد
هانما:اوه اوه
ا/ت دست مایکی رو ول کرد و یه تفنگ از داخل جیبش دراورد و سمت هانما گرفت
هانما:تو بلد نیستی شلیک کنی اگرم بلد باشی نمیتونی به عشقت شکلیک کنی
یه پرنده داخل اسمون بود ا/ت به سر پرنده شلیک کرد
___________________________________________
ادامه دارد....
______________________________________________
ا/ت دست مایکی رو کشید و برد بیرون ساختمون که دید ران و ریندو و سانزو و کوکو دارن دنبالشون وقتی که ا/ت داشت با مایکی میرفت بیرون هانمارو دید
هانما:به جوجه...توکجا اینجا
ا/ت:.....
هانما:زود باش با من بیا انتظار نداری که بهد از سه سال ندیدنت ولت کنم
ا/ت دست مایکی رو کشید میخواست بره که هانما دستشو کشید هانما انتضار داشت ا/ت بیوفته ولی ا/ت قوی بود و نیوفتاد
هانما:اوه اوه
ا/ت دست مایکی رو ول کرد و یه تفنگ از داخل جیبش دراورد و سمت هانما گرفت
هانما:تو بلد نیستی شلیک کنی اگرم بلد باشی نمیتونی به عشقت شکلیک کنی
یه پرنده داخل اسمون بود ا/ت به سر پرنده شلیک کرد
___________________________________________
ادامه دارد....
۱۸.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.