گوش کن

گوش کن
صـدایِ تنهایی را ،
اینبار باور هایـم را زیر پا گذاشتم
اینبار جور دیگـری بودم ،
جور دیگـری خندیدم ،
جور دیگـری باور کردم که لبخند زدن چه طعمی دارد
به طرز عجیبی باورم شد لبخند زدن شیرین است ،
به طرز عجیبی باورم شد خوشحـالم
اما مشکـلـی بود ، اینکـه چشم هایم ، سرم ، قلبـم درد میکـرد،باورم درد میکرد ،
لبخنـدم شیرینی درد را بدتـر نشـانم میداد
ایـنبار فقـط باور به تظاهر بود
خوب نگاه کن !
تنـهایـم...
تنهایِ تنهـایِ تنهــــا !
از تو فقـط
خاطراتت هست
یـادگاری هایـت هست ...
باور کن هنوز گـاهی جایِ بوسـه هایت میسوزد
ایـنبار به طرز عجیـبی لبخند میـزنم
باور کن !
لبـخند میـزنم ...
ایـن لبخند هابویِ جنـــون میدهد !
ایـن لبخند ها درد دارند
به عمق فاجعه یِ دوری از آغوشت !
گوش کن
صـدایِ تنهایی را ،
برای تویـی که عزیزت کنـارت قدم برمیدارد تنهـایی بی معنـاست
دیدگاه ها (۱)

این قرار دادتا ابد میان مابرقرار بادچشم های تو به جای دست ها...

حداقل میدانماول انسانمبعد هم اندکی شاعر...!رسمی معمولی ستآور...

دلت که ترک برداشتآمدن یا رفتنبودن یا نبودن فرقی نمیکند آدم گ...

می نشیند ...بر شاخه های خیال و خاطره ی "تو"....خوابی که شب ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط