بزن نی زن که بس دلگیرم امشب

بزن نی زن که بس دلگیرم امشب
خدا داند ز غم می میرم امشب

به جان آمد دلم زین زندگانی
فغان از جور و از بی همزبانی

بزن نی زن از این نالان ترم کن
بزن آتش به دل خاکسترم کن

بزن نی زن که دلتنگ از زبانم
بزن نی زن که رسوای جهانم

از این سازت مرا غمگین ترم کن
مرا آتش زن و خاکسترم کن

بزن نی زن که با من هم نوایی
تو هم می سوزی و هم درد مایی

تو هستی گریه هایم را بهانه
بخوان بار دگر از غم ترانه

کتاب درد و غم در سینه دارم
به خاک, این دفتر غم می سپارم
دیدگاه ها (۱)

گفتی برو!گفتم که میمانم نگفتم؟گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم نگفتم؟گ...

✘ بعضی وقتا آدم عجیب دلش میخواد یکی بهش گیر بده ! ヅ ❥✘ازش بپ...

خوشحالم که پایه ی خل و چل بازیای همیم رفیق♥

قُمارِ عِشق شیرین اَست و مَن، هَرگِز نمیبازَم ..."تو" از آسِ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط