♡
♡
دستاش پینه بسته بود
اما پر بود از زعفرون تازه
فهمیده بود زیر نظرش دارم. غروب که شد اومد کنارم .
با یه دستش دستمو گرفت و دست دیگشو گذاشت رو قلبم .
آروم خندید و گفت : مادر اون چیزیکه امروز تو دستات میاد , فردا میره...هر چقدرم که با ارزش باشه.
اما اون چیزیکه تو قلبت بکاری هیچوقت نمیره...
خوبی بکار و خوبی قلمه بزن و خوبی درو کن تا خوب زندگی کنی!
.
.
.
#قاب_خدا
#دل_را_به_خدا_بسپار
#دلسپرده
دستاش پینه بسته بود
اما پر بود از زعفرون تازه
فهمیده بود زیر نظرش دارم. غروب که شد اومد کنارم .
با یه دستش دستمو گرفت و دست دیگشو گذاشت رو قلبم .
آروم خندید و گفت : مادر اون چیزیکه امروز تو دستات میاد , فردا میره...هر چقدرم که با ارزش باشه.
اما اون چیزیکه تو قلبت بکاری هیچوقت نمیره...
خوبی بکار و خوبی قلمه بزن و خوبی درو کن تا خوب زندگی کنی!
.
.
.
#قاب_خدا
#دل_را_به_خدا_بسپار
#دلسپرده
۸۱۳
۱۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.