خاطراتمون

خاطراتمون:)
پارت۴
دیانا:ح
عسل:تاحالا لب گرفتی از کسی
دیانا:بعد از گفتنش یاد چهارسال پیش افتادم

فلش بک🔙
تو زمان ویدیو پارکی تو گوشیم بودم که ارسلان گفت دیا بسه انقدر سرت تو گوشی نباشه
منم گفتم ارسلاوون
ارسلان گف جانم و گوشیو از دستم گرف و بوسم کرد

پایان فلش بک

ارسلان نگاهش سمت من رفت منم بهش نگاه کردم و دوباره روبه عسل کردمو گفتم:نه کسیو بوس نکردم
ارسلان:با گفتن این حرفش قلبم اتیش گرف یعنی یادش رفته
دیانا:خب بطری رو چرخودمو افتاد به ارسلانو نیکا:
ارسلان:نیکا تاحالا با پسر از اون کارا کردی
نیکا:اره ولی فقط لب بود جای دیگه ای نبود
ارسلان:بعد از چند دور افتا به منو لئو
لئو:پاشو دیانارو بوس کن
ارسلان:رضا هر جرعتی که میخوای بدی بده ولب این نه
همه بچه ها:ارسلان پاشو
دیانا:اومد نزدیک لبمو بوس کرد ولی بعد از یه بار لب گرف ازم منم  هولش دادم افتاد رو صندلی و رفتیم خونه...

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۱۲)

خب در جریان اتفاقات اخیر که هستیدما فنا به شدت به اردیا نیاز...

امیدوارم با ارسلان نباشه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط