هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ قنادی نشد استاد کار
تا که شاگرد شکر ریزی نشد
هیچ آ وازی نشد آوای عشق /تا که آن اواز را سازی نشد
هیچ ایمانی نشد امیدوار
تا که بردرگاه او جاری نشد
هیچ سلطانی نشد سلطان عشق
تا گدای راه درویشی نشد
هیچ گلزاری نشد جای صفا
تا که آن گلزار را خاری نشد.
هیچ رویایی نشد رویای عشق
تا که خود رویای بیداری نشد
هیچ ره پویی نشد ره جوی عشق
تا که خود در کوی بیداری نشد
هیچ آهنگی نشد موزون عشق
تا که اهنگش به هوشیاری نشد
هیچ رسوایی نشد مفتون عشق
تا که از رسواییش عاری نشد
هیچ دستاری نشد دستار عشق
تا که آن دستار را باری نشد
هیچ گمراهی نشد روش ضمیر
تا که بی پروا زگمراهی نشد
هیچ انسانی نشد گوهر فروش
تا که خود دور درافشانی نشد
هیچ استادی نشد استاد عشق
تا که جان در جان بی
جانی نشد
هیچ جانانی نشدمجذوب جان
تا که جان در جان او فانی نشد.
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ قنادی نشد استاد کار
تا که شاگرد شکر ریزی نشد
هیچ آ وازی نشد آوای عشق /تا که آن اواز را سازی نشد
هیچ ایمانی نشد امیدوار
تا که بردرگاه او جاری نشد
هیچ سلطانی نشد سلطان عشق
تا گدای راه درویشی نشد
هیچ گلزاری نشد جای صفا
تا که آن گلزار را خاری نشد.
هیچ رویایی نشد رویای عشق
تا که خود رویای بیداری نشد
هیچ ره پویی نشد ره جوی عشق
تا که خود در کوی بیداری نشد
هیچ آهنگی نشد موزون عشق
تا که اهنگش به هوشیاری نشد
هیچ رسوایی نشد مفتون عشق
تا که از رسواییش عاری نشد
هیچ دستاری نشد دستار عشق
تا که آن دستار را باری نشد
هیچ گمراهی نشد روش ضمیر
تا که بی پروا زگمراهی نشد
هیچ انسانی نشد گوهر فروش
تا که خود دور درافشانی نشد
هیچ استادی نشد استاد عشق
تا که جان در جان بی
جانی نشد
هیچ جانانی نشدمجذوب جان
تا که جان در جان او فانی نشد.
۱۴.۳k
۱۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.