مدافع حق وحقیقت

بسم رب الشهدا

در خانهٔ پدر آموخته بود که فقط با خورشید ولایت جهان گلستان می شود و به این سخنِ پیامبرش با تمام روح و جسم و جان ایمان داشت.

می دانست که اگر دست امامش را ببندند، چه ظلم‌ها که بر نسل‌های فراوانی از جهانیان روا خواهد شد و چه بسیار انسان‌هایی که در ظلمت جهالت تباه می گردند.

با آن روح بلند اما جسم نحیف، درِ آتش گرفتهٔ حریم ولایت را محکم بسته نگه داشته بود، تا اینکه اصحاب شیاطین یکدفعه و با هم به در لگد زدند و اول، کوچکترین فرزندش شهیدِ این راه شد.

او یک تنه و با دستان زنانه اش کمربند علی را گرفته بود و آنها دسته جمعی و با دستان مردانه و غلاف شمشیر به او لطمه می زدند.

و خلاصه،
برای آنکه امروز اینگونه جهان از نور هدایت تاریک نباشد، هر چه در جان داشت خالصانه به میدانِ عشق آورده بود، اما دردِ خانه نشین شدنِ ولی عصرش نگذاشت گریه اش تمام شود و شهید بعدی خانه اش او بود.

خدایا، امید شفاعتش را هزاران شکر
دیدگاه ها (۰)

سگ یا انسان ،مسئله این است

فقط مرغ همسایه غاز نیست

فرصتی برای عمق بخشیدن به زندگی

تفکری در گفتار جان پیامبر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط