دلنوشته های سحر

.
دلنوشته های سحر .
زمانی که اینجا نبودم
در بهشت
آرزو کردم که زن باشم
من خواستم و آرزوم برآورده شد
‌.
میخواستم در اوج ظرافت هام قدرتم رو به رخ بکشم
میخواستم در اوج محدودیت ها شجاعتم رو به رخ بکشم
شجاعت لبخند زدن و محکم بودن
میخواستم در اوج ناآرامی دنیا
کسی باشم که آرامش رو به دنیا هدیه میده
در اوج پلیدی ها ، زیبایی رو به ارمغان بیارم
بنابراین زن آفریده شدم .
وجود تک تک زن ها برای دنیا امری ضروری بود
ماموریت سنگینی روی دوش ما زن ها گذاشته شد
به نام مادر شدن
و با مادر شدن ما زن ها
دنیا اوج فداکاری رو به خودش دید
بی شک دنیای بی نوا میشد اگر زن ها نبودن ... .
.
.
دیدگاه ها (۱)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط