جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۴۷
ویو کوک : منو ا.ت با ذوق داشتیم به هم نگاه میکردیم که یه دفعه با حرف خبر نگارا جا خوردم یکم شنیدن اون مدل حرفا از زبان بقیه آدما برام غیر عادی بود ولی چ کنیم ....
خبرنگار ۱ : همو ببوسید
خبرنگار ۲ : آره ببوسید تا عکس بگیرم شما واقعا ذوج فوقالعاده ای هستین
ا.ت : متچکرم ولی برای اخبار این صحنه ها درست نی
کوک : انجامش میدیم
ا.ت : چی ؟
ویو ا.ت : مجال حرف دیگه ای رو بهم نداد و با فرود آوردن لباش رو لبام یه صحنه با شدت رملنتیک رو ساخت ...
☆ پرش زمانی به پایان عروسی
ویو کوک : با ا.ت کنار در وایساده بودیم و هدیای مهمونا رو میگرفتیم و ازشو تشکر میکردیم مرد ها به من تبریک میگفتن و زن ها ب ا.ت واقعا از این کارشون راضی بودم چون نمیخواستم کسی جز من با ا.ت حرفی بزنه ....
( نویسنده : غیرته دیگه غیرتتتت 🥹 )
ویو ا.ت : مراسم تموم شده بود دیگه کادوها گرفته شده بود و تبریک ها گفته شده و تشکر ها بیان شده بود کوک عمارت رو عوض کرد و بود و یکی بزرگ ترش رو گرفته بود تا زندگی بهتری داشته بلشیم حال بابام بهتر شده بود و از زندگی راضی بودیم کوک بلاخره مال من بود و من مال کوک و این واقعیتی بود که حتی قشنگیش رو نمیتونستم توی رویا هم تصور کنم ولی الان بهترین زندگی رو دارم من الان یه فرشته نجات یه بانی کیوت و یه همراه و همدم برای خودم تو زندگی دارم من کوک رو دارم و میشه گفت این زندگی هستش ک هر کسی آرزوش رو داره هم عشق هست هم پول هم خوشبختی حاضرم تمام این سختی هارو ب جون بخرم ....
ا.ت : کوک ؟
کوک : جان کوک
ا.ت : عاشقتم
کوک : من بیشتر قلب من
نویسنده : این پارت رو کوتاه دادم تا یه سوال ازتون بپرسم
میخواین پارت بعدی پارت آخر باشه یا یه فصل دیگه هم داشته باشه ک نتیجش ۱۹ سال جدایی کوک و ا.ت هست و بدبختی و سختی و اشک ک اشک چشاتونو میریزه باشه ؟ ( پایانش عالیه و ب شدت هیجانی ب عبارتی هیجانی ترین قسمت از فصل ۳ شروع میشه )
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
# پارت ۴۷
ویو کوک : منو ا.ت با ذوق داشتیم به هم نگاه میکردیم که یه دفعه با حرف خبر نگارا جا خوردم یکم شنیدن اون مدل حرفا از زبان بقیه آدما برام غیر عادی بود ولی چ کنیم ....
خبرنگار ۱ : همو ببوسید
خبرنگار ۲ : آره ببوسید تا عکس بگیرم شما واقعا ذوج فوقالعاده ای هستین
ا.ت : متچکرم ولی برای اخبار این صحنه ها درست نی
کوک : انجامش میدیم
ا.ت : چی ؟
ویو ا.ت : مجال حرف دیگه ای رو بهم نداد و با فرود آوردن لباش رو لبام یه صحنه با شدت رملنتیک رو ساخت ...
☆ پرش زمانی به پایان عروسی
ویو کوک : با ا.ت کنار در وایساده بودیم و هدیای مهمونا رو میگرفتیم و ازشو تشکر میکردیم مرد ها به من تبریک میگفتن و زن ها ب ا.ت واقعا از این کارشون راضی بودم چون نمیخواستم کسی جز من با ا.ت حرفی بزنه ....
( نویسنده : غیرته دیگه غیرتتتت 🥹 )
ویو ا.ت : مراسم تموم شده بود دیگه کادوها گرفته شده بود و تبریک ها گفته شده و تشکر ها بیان شده بود کوک عمارت رو عوض کرد و بود و یکی بزرگ ترش رو گرفته بود تا زندگی بهتری داشته بلشیم حال بابام بهتر شده بود و از زندگی راضی بودیم کوک بلاخره مال من بود و من مال کوک و این واقعیتی بود که حتی قشنگیش رو نمیتونستم توی رویا هم تصور کنم ولی الان بهترین زندگی رو دارم من الان یه فرشته نجات یه بانی کیوت و یه همراه و همدم برای خودم تو زندگی دارم من کوک رو دارم و میشه گفت این زندگی هستش ک هر کسی آرزوش رو داره هم عشق هست هم پول هم خوشبختی حاضرم تمام این سختی هارو ب جون بخرم ....
ا.ت : کوک ؟
کوک : جان کوک
ا.ت : عاشقتم
کوک : من بیشتر قلب من
نویسنده : این پارت رو کوتاه دادم تا یه سوال ازتون بپرسم
میخواین پارت بعدی پارت آخر باشه یا یه فصل دیگه هم داشته باشه ک نتیجش ۱۹ سال جدایی کوک و ا.ت هست و بدبختی و سختی و اشک ک اشک چشاتونو میریزه باشه ؟ ( پایانش عالیه و ب شدت هیجانی ب عبارتی هیجانی ترین قسمت از فصل ۳ شروع میشه )
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
- ۵.۱k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط