تنهایی ام ؛دخترکی است معصومبا موهایی پریشان زخم خورده ی شبیخون های زندگیدستش را می گیرمروی پاهایم می نشانمموهایش را می بافمو برایش از شمعدانی ها می گویماومی گریدو دستی دلم را چنگ می زندتنهایی ام چه قدر غمگین است.....