p26 :
p26 :
ویوا/ت:
دیدم ساعت ۸ شبه و کم کم باید حاضر میشدم رفتم دستگاه بابیلیس ( همونایی که موهارو فر میکنه ) رو زدم به برق تا داغ شه بعدش رفتم سمت کموم و لباسمو برداشتم و کفشام کنار تختم بودن
+ داشتم لباسمو میپوشیدم ولی دستم به زیپش نمیرسید
+ اجووووماااااااااا
+ اجوووومااااا
_ هوووووی چیه خونه رو گذاشتی رو سرت
+ عا ارابا ببخشید نمیتونم زیپ لباسمو ببندم
_ هوووف خب صدام میکردی
+ ب..بخشید ارباب
_ مهم نیس برگرد زیپتو ببندم
+ چشم
+ برگشتم و موهامو دادم کنا تا به زیپ لباسم گیر نکنه
_ داشتم زیپ لباسشو میکشیدم بالا دیدم یه عددی روی کمرش تتو شده
_ این چیه ؟ ( تعجب )
+ کدوم ؟
_ پشت کمرت تتوعه
+ عاها این نمیدونم پدرم وقتی بچه بودم منو برد به یه جای تاریک و این تتو رو برامون زد
_ میدونی اون کسی این تتو رو برات زد مرد بود یا زن ؟
+ آره یادمه یه مرد بودش که قدش بلند بود انگار ازدواج کرده بود چون حلقه دستش بود
_ آها
+ بدو دیگه دیر میشه
_ باش
+ زیپمو کشید بالا و سریع رفتم بابیلیس رو برداشتم و موهامو فر کردم و یه آرایش خیلی جذاب کردم ولی غلیظ نه چون که تهیونگ بدش میاد کردم و کفشام پوشیدم و در آخر کیفمو برداشتم و عطر خوشبومو زدم و رفتم پایین ...
_ بعد اینکه زیپ لباس ا/ت کشیدم رفتم توی حال و شروع کردم با گوشیم ور رفتن چون حاضر بودم
+ رفتم پایین و دیدم تهیونگ روی مبل نشسته و داره با گوشیش کار میکنه
+ ارباب من حاضرم
_ با صدای ا/ت برگشتم سمتش وقتی دیدمش نمیتونستم نگاهمو ازش بردارم چون خیلی خوشگل شده بود که با صداش به خودم اومدم
+ اربااااب من حاضرم
_ عااا باشه الان میام
+ رفتیم و سوار ماشین شدیم و به سمت یه عمارت نسبتا بزرگ رسیدیم ولی به بزرگی عمارت تهیونگ نبود تمش سبز لجنی و مشکی بود خیلی از این تم خوم میومد
+ عجب سلیقه ای داره صاحاب اینجا ...
_ بهتر از منه؟؟
+ آره خونه تو مشکیه
_ ا/ت
+ بله
_ یه بار دیگه تکرار میکنم سلیقه من از اون بهتره یا نه
+ حیحیحی آره خیلیم خوبه
_ حالا شد برو تو
+ چشم
_ زیادم رسمی باهام حرف نزن شک میکنن
+ باوووشه
_ چرا اینطوری میگی
+ چطوری میگم؟
_ مصه عادم نمیگی باشه
+ هوووووووووف گیر دادیااااااااا
_ اوکی بریم
+ رفتیم داخل و یه مردی با یه خانم کنارش اومد سمتمون
مرده : به به آقای کیم خوشومدین
_ ممنون خوبین
مرده : مچکرم بفرمایید اینجا
دختره : سلام...( سرد )
+ امم سلام خوبین ( لبخند )
دختره : آره
+ خوبه
+ رفتیم و روی یکی از میزان اونجا نشستیم خیلی مهمونی شیک آرومی بود با یک موزیک بسیار آرامش بخش فضای اونجارو آروم کرده بود...
_ همونطور که به اون مرت*یکه هم گفتم طلاها دست منه و فردا میرم میفروشمشون و پولشو میگیرم ولی طلاهارو به غریبه نمیفروشم
+ داشتن بحث میکردن که یهو...
شرطا : ۳۰ لایک..
۱۰ کامنت
ویوا/ت:
دیدم ساعت ۸ شبه و کم کم باید حاضر میشدم رفتم دستگاه بابیلیس ( همونایی که موهارو فر میکنه ) رو زدم به برق تا داغ شه بعدش رفتم سمت کموم و لباسمو برداشتم و کفشام کنار تختم بودن
+ داشتم لباسمو میپوشیدم ولی دستم به زیپش نمیرسید
+ اجووووماااااااااا
+ اجوووومااااا
_ هوووووی چیه خونه رو گذاشتی رو سرت
+ عا ارابا ببخشید نمیتونم زیپ لباسمو ببندم
_ هوووف خب صدام میکردی
+ ب..بخشید ارباب
_ مهم نیس برگرد زیپتو ببندم
+ چشم
+ برگشتم و موهامو دادم کنا تا به زیپ لباسم گیر نکنه
_ داشتم زیپ لباسشو میکشیدم بالا دیدم یه عددی روی کمرش تتو شده
_ این چیه ؟ ( تعجب )
+ کدوم ؟
_ پشت کمرت تتوعه
+ عاها این نمیدونم پدرم وقتی بچه بودم منو برد به یه جای تاریک و این تتو رو برامون زد
_ میدونی اون کسی این تتو رو برات زد مرد بود یا زن ؟
+ آره یادمه یه مرد بودش که قدش بلند بود انگار ازدواج کرده بود چون حلقه دستش بود
_ آها
+ بدو دیگه دیر میشه
_ باش
+ زیپمو کشید بالا و سریع رفتم بابیلیس رو برداشتم و موهامو فر کردم و یه آرایش خیلی جذاب کردم ولی غلیظ نه چون که تهیونگ بدش میاد کردم و کفشام پوشیدم و در آخر کیفمو برداشتم و عطر خوشبومو زدم و رفتم پایین ...
_ بعد اینکه زیپ لباس ا/ت کشیدم رفتم توی حال و شروع کردم با گوشیم ور رفتن چون حاضر بودم
+ رفتم پایین و دیدم تهیونگ روی مبل نشسته و داره با گوشیش کار میکنه
+ ارباب من حاضرم
_ با صدای ا/ت برگشتم سمتش وقتی دیدمش نمیتونستم نگاهمو ازش بردارم چون خیلی خوشگل شده بود که با صداش به خودم اومدم
+ اربااااب من حاضرم
_ عااا باشه الان میام
+ رفتیم و سوار ماشین شدیم و به سمت یه عمارت نسبتا بزرگ رسیدیم ولی به بزرگی عمارت تهیونگ نبود تمش سبز لجنی و مشکی بود خیلی از این تم خوم میومد
+ عجب سلیقه ای داره صاحاب اینجا ...
_ بهتر از منه؟؟
+ آره خونه تو مشکیه
_ ا/ت
+ بله
_ یه بار دیگه تکرار میکنم سلیقه من از اون بهتره یا نه
+ حیحیحی آره خیلیم خوبه
_ حالا شد برو تو
+ چشم
_ زیادم رسمی باهام حرف نزن شک میکنن
+ باوووشه
_ چرا اینطوری میگی
+ چطوری میگم؟
_ مصه عادم نمیگی باشه
+ هوووووووووف گیر دادیااااااااا
_ اوکی بریم
+ رفتیم داخل و یه مردی با یه خانم کنارش اومد سمتمون
مرده : به به آقای کیم خوشومدین
_ ممنون خوبین
مرده : مچکرم بفرمایید اینجا
دختره : سلام...( سرد )
+ امم سلام خوبین ( لبخند )
دختره : آره
+ خوبه
+ رفتیم و روی یکی از میزان اونجا نشستیم خیلی مهمونی شیک آرومی بود با یک موزیک بسیار آرامش بخش فضای اونجارو آروم کرده بود...
_ همونطور که به اون مرت*یکه هم گفتم طلاها دست منه و فردا میرم میفروشمشون و پولشو میگیرم ولی طلاهارو به غریبه نمیفروشم
+ داشتن بحث میکردن که یهو...
شرطا : ۳۰ لایک..
۱۰ کامنت
۱۹.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.