black flower(p,272)

black flower(p,272)


شین یانگ: تهیونگ چی؟

جونگکوک: تهیونگ از دیشب ناپدید شده و جواب تماسام رو هم نمیده....

صدای نفس عمیق آلفای میانسال رو از پشت خط شنید.

شین یانگ: اوه خدای من.... نکنه.....

توجه ش جلب شد.

جونگکوک: شما چیزی می دونید؟

شین یانگ: مطمئن نیستم امیدوارم اون چیزی که فکر می کنم نباشه.....

شین یانگ گفت و صورت جونگ کوک سخت شد.

جونگکوک: چی می دونید؟ باید به منم بگید!

شین یانگ: بیا به ساختمون اصلی کمپانی هان ادرسش رو که میدونی؟

مگه کسی توی کره وجود داشت که کمپانی هان و جئون رو نشناسه.

جونگکوک سرش رو تکون داد.

اوه....

اونکه نمی تونست از پشت خط ببینه...

جونگکوک: می دونم کجاست تا چند دقیقه ی دیگه اونجام.

شین یانگ: منتظرتم.

شین یانگ گفت و تماس رو قطع کرد.

شین یانگ: پس اون پیام لعنتی که سورا دیشب براش فرستاده شده بود یه حرف از روی عصبانیت نبود و پشت اون چند کلمه حرفای زیادی پنهان شده بود.🧠

شین یانگ یه بار دیگه پیامش رو خوند.

#دو سورا :خودم شروعش کردم و خودم هم میخوام بالاخره همه چیز رو تموم کنم.

#اولش هم با پسر عزیزت کسی که باعث بدبختی من و کیونگسو شد، شروع می کنم.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,273)

black flower(p,274)

black flower(p,271)

black flower(p,270)

black flower(p,279)

black flower(p,278)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط