صبح از هوس رویت

صبح از هوسِ رویت رفتم به گلستان ها
باشد که کنم خود را مشغول به گُل چیدن

گل ها چو مرا دیدند فریاد بر آوردند
کان گُل که تومیخواهی اینجا نتوان دیدن
دیدگاه ها (۲)

عاشقی نکردن تو پاییزز

انسانهای نا پخته

منطق پاییز مثل

مواظب همدیگه باشیم

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هستوان چه در چشم تو از شوخی ...

آتش دل استاد علی اصغر شاه زیدی

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط