(انجلا)
(انجلا)
تهیونگ همونجور که ارنجش رو چشاش بود لب زد :
_ یه روانی که بخواطر منافعه ش از همه چییز و کس مایعه میزاره
انجلا: اهوم
گوشیه تهیونگ زنگ خورد
(انجلا)
ته: بله؟
یونگی: نکنه میخواید براتون چایی بیارم پاشید بیاید اتاق تمریننن
قط کرد
تهیونگ پاشدو
ته: پاشید رو صگ اینو بالا نیاریم
دنبال تهیونگ رفتیم تو ی اتاق جدید که کیسه بکس داش
جووون
یونگی: یزره تمرین کنید و دو به دو با هم مبارزه کنید بدون هیچ دلسوزیی
فکنم منظورش منم که دخترم اینا بم رحم نکنن
هه
دسکشارو دستم کردم
و ب سمت یه کیسه رفتم
طبق معمول همه دردامو بت زن کیسه خالی کردم
بعد از ۲۰ دقیقه به سمتشون برداشتم
یونگی مشغول بود ولی یونجون و تهیونگ عین ادم ندیده ها نگام میکردن
انجلا: چیه😐
ته: هی.هیچی
انجلا: کی میاد مبارزه ؟
ته: من میام
انجلا: اوکی بیا رینگ
دستکشارو دستمون کردیم
یونجون: 1.....2......3.....حمله
شروع کردیم به مشت زدن کم پیش میومد ضربه بخورم اونی که هم میخوردم چون درحال فرهرش بودم ضربش با شتابم نمیخورد ولی تهیونگ بد بخت داشت مشت میخورد
یه عقب چرخیدمو با پا تهیونگ و زدم که دیگه افتاد
یونجون: پایاین ...ا.نج.انجلا برنده شد
انجلا : ایولل( خوشحال
دست تهیونگ و گرفتم و بلندش کردم
ته: رحم کن دختر😂
انجلا: مگه ندیدی اقا( یونگی) چی گف ؟... رحم نداشته باشم
یونگی پوزخند صدا داری زدو خارج شد
ته: تو دیگه برو خونه
انجلا: عه همین؟
یونجون: ارع منم راخم با تو یکیه بریم؟
انجلا: ارع
................
توراه با یونجون میرفتیم که دیگه مسیرش از من نزدیک تر بود
یونجون: میخوای بات بیام؟
انجلا: مگه بچممم😂
یونجون: خب...نه😂
انجلا: برو بخواب پسر جون کم دلقک بازی درار 😂
برگشتم و راهم ادامه دادم
یونجون: شب بخیر😂
دستمو همون طور که داشتم میرفتم تکون دادم
............................................
(جونگکوک)
دختره: نظرت راجب راند بعدی چیه ؟
دستمو رو بد/نش کشیدم
کوک: ب/یب/ی دیگه انقدرا هم خواستنی نیستی که کمرمو بخواطر ش ناقص کنم ( لبخندی که نشون بده اون دختره خیلی بد بخته )
از جام بلند شدم و دکمه های پیراهن مشکیمو بستم و به سمت در رفتم
کوک: جمع کن برو
از اتاق امدم بیرون
جیمین تو پذیرا یی بودو داشت با تلفن حرف میزد و میخندید
رو کاناپه تکی نشستم
که تلفنش قط شد
کوک: کی بود؟
جیمین: اون مرده خِپِلهِ
کوک: هن؟
جیمین: قرار داد اسلحهههه
کوک: هنوز باورم نمیشه یونگی و دار دستش بارامووو گرفتن
جیمین: برنامخ امشبت چیه کیا دعوتن؟
جونگکوک : همون همیشگیا
[بچه ها هویت انجلا و جای یکی از مهمونا زدن و جای اون دعوت شده]
تهیونگ همونجور که ارنجش رو چشاش بود لب زد :
_ یه روانی که بخواطر منافعه ش از همه چییز و کس مایعه میزاره
انجلا: اهوم
گوشیه تهیونگ زنگ خورد
(انجلا)
ته: بله؟
یونگی: نکنه میخواید براتون چایی بیارم پاشید بیاید اتاق تمریننن
قط کرد
تهیونگ پاشدو
ته: پاشید رو صگ اینو بالا نیاریم
دنبال تهیونگ رفتیم تو ی اتاق جدید که کیسه بکس داش
جووون
یونگی: یزره تمرین کنید و دو به دو با هم مبارزه کنید بدون هیچ دلسوزیی
فکنم منظورش منم که دخترم اینا بم رحم نکنن
هه
دسکشارو دستم کردم
و ب سمت یه کیسه رفتم
طبق معمول همه دردامو بت زن کیسه خالی کردم
بعد از ۲۰ دقیقه به سمتشون برداشتم
یونگی مشغول بود ولی یونجون و تهیونگ عین ادم ندیده ها نگام میکردن
انجلا: چیه😐
ته: هی.هیچی
انجلا: کی میاد مبارزه ؟
ته: من میام
انجلا: اوکی بیا رینگ
دستکشارو دستمون کردیم
یونجون: 1.....2......3.....حمله
شروع کردیم به مشت زدن کم پیش میومد ضربه بخورم اونی که هم میخوردم چون درحال فرهرش بودم ضربش با شتابم نمیخورد ولی تهیونگ بد بخت داشت مشت میخورد
یه عقب چرخیدمو با پا تهیونگ و زدم که دیگه افتاد
یونجون: پایاین ...ا.نج.انجلا برنده شد
انجلا : ایولل( خوشحال
دست تهیونگ و گرفتم و بلندش کردم
ته: رحم کن دختر😂
انجلا: مگه ندیدی اقا( یونگی) چی گف ؟... رحم نداشته باشم
یونگی پوزخند صدا داری زدو خارج شد
ته: تو دیگه برو خونه
انجلا: عه همین؟
یونجون: ارع منم راخم با تو یکیه بریم؟
انجلا: ارع
................
توراه با یونجون میرفتیم که دیگه مسیرش از من نزدیک تر بود
یونجون: میخوای بات بیام؟
انجلا: مگه بچممم😂
یونجون: خب...نه😂
انجلا: برو بخواب پسر جون کم دلقک بازی درار 😂
برگشتم و راهم ادامه دادم
یونجون: شب بخیر😂
دستمو همون طور که داشتم میرفتم تکون دادم
............................................
(جونگکوک)
دختره: نظرت راجب راند بعدی چیه ؟
دستمو رو بد/نش کشیدم
کوک: ب/یب/ی دیگه انقدرا هم خواستنی نیستی که کمرمو بخواطر ش ناقص کنم ( لبخندی که نشون بده اون دختره خیلی بد بخته )
از جام بلند شدم و دکمه های پیراهن مشکیمو بستم و به سمت در رفتم
کوک: جمع کن برو
از اتاق امدم بیرون
جیمین تو پذیرا یی بودو داشت با تلفن حرف میزد و میخندید
رو کاناپه تکی نشستم
که تلفنش قط شد
کوک: کی بود؟
جیمین: اون مرده خِپِلهِ
کوک: هن؟
جیمین: قرار داد اسلحهههه
کوک: هنوز باورم نمیشه یونگی و دار دستش بارامووو گرفتن
جیمین: برنامخ امشبت چیه کیا دعوتن؟
جونگکوک : همون همیشگیا
[بچه ها هویت انجلا و جای یکی از مهمونا زدن و جای اون دعوت شده]
۷.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.