لطفا بخونین
#لطفا#بخونین
حسابی راه رفته بودیم و خسته شده بودیم،تصمیم گرفتیم جایی بشینیم و چیزی بخوریم که خستگی مون در بره.خواهرم پیشنهاد داد #ذرت_مکزیکی بخوریم! پیشنهاد خوش مزه ای بود!
فیش روپرداخت کردیم و پشت میز نشستیم.
بعد از چند لحظه رفتم تا ذرتهامون رو بگیرم.
چند نفرجلوی من بودند و پسر جوونی مشغول درست کردن ذرت مکزیکی بود.
وقتی نوبت به خانم ها میرسید نیشش تا بناگوش باز میشد و چیزهایی میگفت که دخترها و خانمها هم میخندیدند!
ذرت آقایون زود آماده میشد اما مال خانمها چند دقیقه طول میکشید!
چیزی نمونده بود...
فقط جلوی من یه دخترخانم مانتویی با پوشش عجیب غریب بود و یه دخترخانم چادری بی حجاب!
وقتی نوبت به دخترخانم مانتویی رسید با عشوه و خنده فیش رو داد...پسرک هم باهاش خوش و بشی کرد وچند دقیقه ای معطل کرد تا به بهونه درست کردن ذرت،بیشتر بتونه دختر و اندامش رو دید بزنه و ببخشید بیشتر(فک)بزنه!
حالا بعد چند دقیقه لیوان ذرت دختر پرپر شده بود! روش هم کلی کنجد ریخته شده بود!
سفارشی سفارشی...
نوبت دخترخانم چادری مثلا متجدد شد!
به همون شیوه پسرک سوال های بی موردی کردو خوش وبش کرد!
چطوری بیشتردوست دارید؟این جوری دوست دارید یا اون جوری؟اینو بریزم یا نریزم؟هوا چقدر سرد شده نه؟
شما طعم اینو دوست دارید؟ فلفلتون قرمز باشه یا سیاه؟
دوباره بعد چند دقیقه شوخی و خنده یه لیوان سرپر ذرت و کلی کنجد روش!
وقتی نوبت من شد پسرک لبخند زد و سلام گرمی کرد،عصر به خیرگفت و منتظر بود تا من هم به گرمی و با عشوه وخنده ملیح جوابشو بدم!
خیلی جدی اما مودبانه سلام کردم،فیش رو دادم و منتظر موندم بدون هیچ حرف اضافه ای!
سریع نیشش رو جمع کرد و سرش رو پایین انداخت.به قول معروف حساب کار دستش اومد!
زود دو تا لیوان ذرت دستم داد!
چند دقیقه هم طول نکشید!
در مورد هوا و طعم چیزهای مختلف هم نظرخواهی نکرد!
اما دو تا لیوان سرخالی و بدون هیچ کنجدی!
شاید میخواست با عشوه وخنده ازش بخوام لیوان من رو هم پرکنه و روش #کنجد بریزه!
خیلی اتفاقی خواهرم نگاهش به میز بقلی افتاد!
پرسید چرا لیوانهای ما سرخالی تر از بقیه مشتری هاست؟چرا مال ما کنجد نداره؟
خنده ای کردم و گفتم: اونایی که میبینی جایزه عشوه اومدن و دلبریه دیگه!دو قاشق ذرت بیشتر و یک قاشق کنجد فقط همین!
مطمئن باش ذرت های ما بهتر و خوش مزه تره!چون فقط براش پول پرداخت شده نه هیچ چیزدیگه ای!
خنده ای کرد وگفت:آهان حالا فهمیدم!
چه رابطه تنگاتنگی بین چادر و ذرت مکزیکی هست! هر دو با هم خندیدیم.
#حجاب #چادر #جنگ_نرم #نجابت #عفت
حسابی راه رفته بودیم و خسته شده بودیم،تصمیم گرفتیم جایی بشینیم و چیزی بخوریم که خستگی مون در بره.خواهرم پیشنهاد داد #ذرت_مکزیکی بخوریم! پیشنهاد خوش مزه ای بود!
فیش روپرداخت کردیم و پشت میز نشستیم.
بعد از چند لحظه رفتم تا ذرتهامون رو بگیرم.
چند نفرجلوی من بودند و پسر جوونی مشغول درست کردن ذرت مکزیکی بود.
وقتی نوبت به خانم ها میرسید نیشش تا بناگوش باز میشد و چیزهایی میگفت که دخترها و خانمها هم میخندیدند!
ذرت آقایون زود آماده میشد اما مال خانمها چند دقیقه طول میکشید!
چیزی نمونده بود...
فقط جلوی من یه دخترخانم مانتویی با پوشش عجیب غریب بود و یه دخترخانم چادری بی حجاب!
وقتی نوبت به دخترخانم مانتویی رسید با عشوه و خنده فیش رو داد...پسرک هم باهاش خوش و بشی کرد وچند دقیقه ای معطل کرد تا به بهونه درست کردن ذرت،بیشتر بتونه دختر و اندامش رو دید بزنه و ببخشید بیشتر(فک)بزنه!
حالا بعد چند دقیقه لیوان ذرت دختر پرپر شده بود! روش هم کلی کنجد ریخته شده بود!
سفارشی سفارشی...
نوبت دخترخانم چادری مثلا متجدد شد!
به همون شیوه پسرک سوال های بی موردی کردو خوش وبش کرد!
چطوری بیشتردوست دارید؟این جوری دوست دارید یا اون جوری؟اینو بریزم یا نریزم؟هوا چقدر سرد شده نه؟
شما طعم اینو دوست دارید؟ فلفلتون قرمز باشه یا سیاه؟
دوباره بعد چند دقیقه شوخی و خنده یه لیوان سرپر ذرت و کلی کنجد روش!
وقتی نوبت من شد پسرک لبخند زد و سلام گرمی کرد،عصر به خیرگفت و منتظر بود تا من هم به گرمی و با عشوه وخنده ملیح جوابشو بدم!
خیلی جدی اما مودبانه سلام کردم،فیش رو دادم و منتظر موندم بدون هیچ حرف اضافه ای!
سریع نیشش رو جمع کرد و سرش رو پایین انداخت.به قول معروف حساب کار دستش اومد!
زود دو تا لیوان ذرت دستم داد!
چند دقیقه هم طول نکشید!
در مورد هوا و طعم چیزهای مختلف هم نظرخواهی نکرد!
اما دو تا لیوان سرخالی و بدون هیچ کنجدی!
شاید میخواست با عشوه وخنده ازش بخوام لیوان من رو هم پرکنه و روش #کنجد بریزه!
خیلی اتفاقی خواهرم نگاهش به میز بقلی افتاد!
پرسید چرا لیوانهای ما سرخالی تر از بقیه مشتری هاست؟چرا مال ما کنجد نداره؟
خنده ای کردم و گفتم: اونایی که میبینی جایزه عشوه اومدن و دلبریه دیگه!دو قاشق ذرت بیشتر و یک قاشق کنجد فقط همین!
مطمئن باش ذرت های ما بهتر و خوش مزه تره!چون فقط براش پول پرداخت شده نه هیچ چیزدیگه ای!
خنده ای کرد وگفت:آهان حالا فهمیدم!
چه رابطه تنگاتنگی بین چادر و ذرت مکزیکی هست! هر دو با هم خندیدیم.
#حجاب #چادر #جنگ_نرم #نجابت #عفت
۱.۴k
۱۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.