تو با من زندگی میکنی

تو‌‌ با من زندگی میکنی...
در لحظه لحظه ی زندگی ام کنارم هستی و
با نگاهت مرا ستایش میکنی...
چشمانت خیالِ نابِ عاشقی_ست و
حضورت طعمِ شيرينِ زندگی؛
سر انگشتانت بافنده ی موهای پریشانم است و عطرِ تلخِ روی میزَت رايحه ی‌ شیرینِ زندگی ام..
پیرهن چهارخانه ات حریمِ امنِ عاشقانه هايمان و شانه ی مردانه ات تکیه گاهِ توانمندِ ناتوانی های من...
گره ی دستهایمان چنان کور است که
هیچ دیده ای توانِ چشم زدنش را ندارد.
تو هستی و حضورت چمدانِ تنهايی را بسته و
راهیِ كوه و بيابان كرده است...
مگر عشق همين نيست؟!
كه حتی نبودنت تصویرسازِ حضورِ هميشگی ات باشد؟...
دیدگاه ها (۰)

توقع نداشته باش که برایت بگویم غم ها به راحتی از میان به در ...

بگذار هر ثانیه ، حالِ تو خوب باشدبگذار رفتنی ها بروند و ماند...

رسم دنیا درهمین است آنکه آمد رفتنی ستبعدِ رفتن نام نیکت بر ز...

ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﻭﺩ، ﻭﻟﯽ ﻧﺮسد. ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﮐ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط