همیشه آخرین سطر برایش مینوشتم

همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم
” روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد ”
می‌ نوشتم
” روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم
که هنوز دوستم داشته باشی‌ ”
می‌ نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز می‌‌نویسم
یقینا آمده است
ولی‌ روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم.
دیدگاه ها (۱)

مسئول نهایی آرامش جهان آغوش عجیب حضرتیبه نام زن است!

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

وقتی حشر////ی میشه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط