گفت:اووف باز شهید آوردند.شب خواب دید در باتلاق در حال غرق شدن هست,دستی آمد دستش را گرفت بیرونش کشید گفت کی هستی.گفت:همان مشتی #استخوان#فکر_نو#شهید