چشم احمدی نژاد با هاله نورش, روشن‼ ️
چشم احمدی نژاد با هاله نورش, روشن‼ ️
🔻 ماجرای هودج نورانی و زیارت معصومین توسط روحانی⁉ ️
🔹 من در یک ماه محرمی، روز دوازدهم، موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق(مسجد ولی عصر فعلی) رفتم.
وارد حیاط مسجد شدم و مشغول گرفتن وضو شدم. احساس کردم که حیاط یک مرتبه روشن شد، مثل اینکه نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا میتابد، سرم را بلند کردم و یک شیء نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس میکردم افرادی داخل این هودج نورانی نشستهاند، ولی چیزی جز تلألؤ نور نمیدیدم. بعد دیدم آن شیء نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد. آنگاه پس از چند دقیقه توقف، بلند شد و به حرکت درآمد.
بیاختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیۀ مسجد پشت خندق به تکیۀ بعدی، یعنی تکیۀ «بیرون دژ» رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.
دوباره بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را میدیدم. هودج به سمت شرق(سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد.
به نظرم میآمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان با این هودج آمدهاند و به این تکیهها که محل عزاداری سالار شهیدان بود، سر زدند. این ماجرا خیال نبود، در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.
🔸 📖 خاطرات روحانی، ص ۴۸
🔻 ماجرای هودج نورانی و زیارت معصومین توسط روحانی⁉ ️
🔹 من در یک ماه محرمی، روز دوازدهم، موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق(مسجد ولی عصر فعلی) رفتم.
وارد حیاط مسجد شدم و مشغول گرفتن وضو شدم. احساس کردم که حیاط یک مرتبه روشن شد، مثل اینکه نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا میتابد، سرم را بلند کردم و یک شیء نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس میکردم افرادی داخل این هودج نورانی نشستهاند، ولی چیزی جز تلألؤ نور نمیدیدم. بعد دیدم آن شیء نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد. آنگاه پس از چند دقیقه توقف، بلند شد و به حرکت درآمد.
بیاختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیۀ مسجد پشت خندق به تکیۀ بعدی، یعنی تکیۀ «بیرون دژ» رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.
دوباره بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را میدیدم. هودج به سمت شرق(سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد.
به نظرم میآمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان با این هودج آمدهاند و به این تکیهها که محل عزاداری سالار شهیدان بود، سر زدند. این ماجرا خیال نبود، در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.
🔸 📖 خاطرات روحانی، ص ۴۸
۴۰۳
۰۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.