پارت ۹ نفرت عشق♥
پارت ۹ نفرت عشق♥
#دیانا
خیلی سریع دویدم رسیدم جای متین و ارسلان
دیانا: سل..ا.م
(صداش گرفته بود انقدر دویده بود)
متین: سلام
ارسلان: فک نمیکردمواست مهم باشم که اینطوری بِدُوی
دیانا: ببین قضیه جوری که فک میکنی نیست ارسلان .
متین: من برم جای بچه ها
متین رفت
دیانا رفت رو نمیکت بغل دست ارسلان نشست
جوری نشست که با ارسلان ۱ سانت فاصله داشت
صورت ارسلان گرفت سمت خودش برد
دیانا: میخای قضیه رو بدونی؟
ارسلان: اوم
دیانا : پس گوش کن چی میگم زود قضاوت نکن
ارسلان : باش
دیانا شروع کرد به توضیح دادن
دیانا: بابای من ۲ سال پیش غیر عمدی بابای رضارو کشت
ارسلان: چی؟؟؟
دیانا: وسط حرفم نپر ارسلان
ارسلان: باشه ببخشید
دیانا: بعد من نمیدونستم چیکار کنمکه رضا برای شرط اعدام نکردن بابام گفت باید باهام ازدواج کنی
ارسلان: غلط کرده پسره ی احمق
دیانا: الان گرفتی چی گفتم؟
ارسلان: اره
ادامه. دارد.....
#دیانا
خیلی سریع دویدم رسیدم جای متین و ارسلان
دیانا: سل..ا.م
(صداش گرفته بود انقدر دویده بود)
متین: سلام
ارسلان: فک نمیکردمواست مهم باشم که اینطوری بِدُوی
دیانا: ببین قضیه جوری که فک میکنی نیست ارسلان .
متین: من برم جای بچه ها
متین رفت
دیانا رفت رو نمیکت بغل دست ارسلان نشست
جوری نشست که با ارسلان ۱ سانت فاصله داشت
صورت ارسلان گرفت سمت خودش برد
دیانا: میخای قضیه رو بدونی؟
ارسلان: اوم
دیانا : پس گوش کن چی میگم زود قضاوت نکن
ارسلان : باش
دیانا شروع کرد به توضیح دادن
دیانا: بابای من ۲ سال پیش غیر عمدی بابای رضارو کشت
ارسلان: چی؟؟؟
دیانا: وسط حرفم نپر ارسلان
ارسلان: باشه ببخشید
دیانا: بعد من نمیدونستم چیکار کنمکه رضا برای شرط اعدام نکردن بابام گفت باید باهام ازدواج کنی
ارسلان: غلط کرده پسره ی احمق
دیانا: الان گرفتی چی گفتم؟
ارسلان: اره
ادامه. دارد.....
۴۳.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.