📝
📝
احساس میکنم خداوند زنها را با پاستل گچی نقاشی کرده،و نهایت سلیقه اش را برای آنها گذاشته است،
زنها آمده اند تا عاشق باشند.چه مادر.چه خواهر.چه همسر.چه دختر کوچولوی دوازده ساله...که عاشق بازیگر و خواننده های معروف میشود.و عکسهایش را در داخل درب کمد می چسباند..
زنها شاید پارک دوبل را درست یاد نگیرند ویا هرگز قانون آفساید فوتبال را تشخیص ندهند...اما پای مسابقات بیشتر از مردان جیغ میکشند....آنها آمده اند تا رنگ زرد و کرمی...یا رنگ صورتی و گلبهی...دو رنگ متفاوت باشند..یا رنگهایی مثله مغز پسته ای،فسفری،یشمی...جان بگیرند...ما مردها به همه ی آنها میگوییم سبز....زنها آمده اند تا زیبا باشند..شاید ساعتها بروی کفش پاشنه بلند راه بروند.. ساعتها ثابت بشینند تا لاک ناخنشان خشک شود...و همه ی اتاق را بوی تند لاک ناخن بردارد...
هرروز مدتها جلوی ایینه آرایش کنند..
ابرو بردارند..
موهای خود را..طلایی،ماهگونی...یا قهوه ای N7 کنند..اتو بکشند یا با بیگودی فرشان کنند.
اما درنهایت..نقاشی پاستیل گچی خداوند را تکمیل میکنند..بدون آنها ما فقط املت میخوریم.یا از روی تنوع نیمرو....
بدون آنها دنیای ما..پاستیل ژله ای.عروسکـ.خرس پشمی...النگو..گوشواره ی گیلاس.. و گردنبند مرواریدنداشت...
زنها..جیغ میکشند.
.گریه میکنند.
قهر میکنند.
خانه را بهم میریزند،..اما دیر تر از مردها میشکنند..و تمام دغدغه ی شان..با یک آغوش محکم مردانه آرام میشود.
حتی دیرتر از ما مردها سرما میخورند..و وقتی سرما میخورند مثل ما مردها غش نمیکنند.
.آنها ..راننده کامیون نیستند..اما مقصد تمام راه ها هستند...
ساختمان سازی نمیکنند..اما گرمای همه ی خانه ها اند...
بدون نقاشی پاستل گچی خداوند دنیای ما سیاه و سفید بود...
احساس میکنم خداوند زنها را با پاستل گچی نقاشی کرده،و نهایت سلیقه اش را برای آنها گذاشته است،
زنها آمده اند تا عاشق باشند.چه مادر.چه خواهر.چه همسر.چه دختر کوچولوی دوازده ساله...که عاشق بازیگر و خواننده های معروف میشود.و عکسهایش را در داخل درب کمد می چسباند..
زنها شاید پارک دوبل را درست یاد نگیرند ویا هرگز قانون آفساید فوتبال را تشخیص ندهند...اما پای مسابقات بیشتر از مردان جیغ میکشند....آنها آمده اند تا رنگ زرد و کرمی...یا رنگ صورتی و گلبهی...دو رنگ متفاوت باشند..یا رنگهایی مثله مغز پسته ای،فسفری،یشمی...جان بگیرند...ما مردها به همه ی آنها میگوییم سبز....زنها آمده اند تا زیبا باشند..شاید ساعتها بروی کفش پاشنه بلند راه بروند.. ساعتها ثابت بشینند تا لاک ناخنشان خشک شود...و همه ی اتاق را بوی تند لاک ناخن بردارد...
هرروز مدتها جلوی ایینه آرایش کنند..
ابرو بردارند..
موهای خود را..طلایی،ماهگونی...یا قهوه ای N7 کنند..اتو بکشند یا با بیگودی فرشان کنند.
اما درنهایت..نقاشی پاستیل گچی خداوند را تکمیل میکنند..بدون آنها ما فقط املت میخوریم.یا از روی تنوع نیمرو....
بدون آنها دنیای ما..پاستیل ژله ای.عروسکـ.خرس پشمی...النگو..گوشواره ی گیلاس.. و گردنبند مرواریدنداشت...
زنها..جیغ میکشند.
.گریه میکنند.
قهر میکنند.
خانه را بهم میریزند،..اما دیر تر از مردها میشکنند..و تمام دغدغه ی شان..با یک آغوش محکم مردانه آرام میشود.
حتی دیرتر از ما مردها سرما میخورند..و وقتی سرما میخورند مثل ما مردها غش نمیکنند.
.آنها ..راننده کامیون نیستند..اما مقصد تمام راه ها هستند...
ساختمان سازی نمیکنند..اما گرمای همه ی خانه ها اند...
بدون نقاشی پاستل گچی خداوند دنیای ما سیاه و سفید بود...
۲.۷k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.