که میسو پرید بغلشون
که میسو پرید بغلشون
یکی از اونامونو رو گرفت و بغلش کرد و گفت
کوک:سلام هیونگ ایشون کین؟
جین:پرستار جدید میسو خانم جانگ ا.ت و اینا هم دوستای من نامجون...(اعضا رو معرفی میکنه)و ایشونم پسر عمو ی من هان(بل بل همون هان استریکیدز چون روش کراشم و بایسمه دلم نیومد اسمشو بزارم رو یکی دیگه😂🥺و راستی هان هم یکی از نقش اصلی هاست)
ا.ت:خوشبختم
پسرا:(وقتی میگم پسرا منظورم هان هم هست)همچنین
جین:خوب دیگه میسو تو با خاله ا.ت برید بالا بازی کنید
کسی که بغلش کرده بود که فکر کنم اسمش کوک بود گزاشتش زمین
میسو:باشه(با اخم اما کیوت🥺خب بچست😐)
خواستم دست میسو رو بگیرم که خودش از پله ها بالا رفت
کوک:امیدوارم با هم کنار بیاید
پسرا:خدا کنه
ا.ت:ببخشید اما چرا این رو میگید؟
ته:اون تا الان هرچی پرستار داشته رو فراری داده
ا.ت:نگران نباشید من تمام تلاشم رو میکنم
پسرا لبخندی زدن که جین بهشون گفت
جین:شما برید تو سالن من الان میام
پسرا:باشه
پسرا رفتن و منو جین موندیم اومد نزدیکم و گفت
جین:اینجا چند تا قانون داره
۱- بخاطر کارکنا باهام زیاد صمیمی حرف نزن و منو ارباب یا ارباب جین صدا میکنی اما وقتی خودمون هستیم میتونی راحت حرف بزنی
۲-سمت اتاق شخصیم نمیشی و به هیچ وجه واردش نمیشی شاید الان مهربون باشم اما اتاق شخصیم خط قرمزمه
۳-ساعت ۹ شب میسو باید بخوابه و تایم کاری تو هم تموم میشه
و بعد رفت منم رفتم بالا تا برم پیش میسو وقتی رفتم بالا کلی در اونجا بود من الان از کجا بفهمم کدوم اتاق میسو اخه یهو چشمم به دری افتاد که با همه ی در ها متفاوت بود و رنگش صورتی بود در همون اتاق رو باز کردم که با میسو مواجه شدم در رو بستم و رفتم جلو ی میسو نشستم که هم قدش بشم وای این دختر چقدر کیوته
ا.ت:خب پرنسس دوس داری چی کار کنیم؟
میسو:پرنسس؟
ا.ت:اگه دوست نداری اینطوری صدات کنم...
میسو:نه نه من خیلیم دوست دارم فقط بعد مامانم کسی بهم نگفته بود پرنسس خیلی دلم برای اون موقع تنگ شده(راستی تمام حرف های میسو حالت بچه گونست)
ا.ن:مگه دیگه مامانت پرنسس صدات نمیکنه
میسو:اون رفته پیش خدا بابا میگه اون فرشته شده و همیشه کنارته
بغضم گرفت برای این که در دوری از مادر رو حس کنه خیلی کوچولوع
ا.ت:منم مطمئنم که حواسش بهت هست
میسو:میگم میشه بازی کنیم؟
ا.ت:اوووو پس قبول کردی که دوستت شم؟
میسو:آره تو خیلی از اونا مهربون تری تازه پرنسس صدام میکنی
ا.ت:باشه پس بیا قایم موشک بازی کنیم چطورع؟(با خنده)
میسو:ارههه
(چند ساعت بعد)
داشتیم نقاشی میکشیدیم که یهو تایمر گوشیم که برای وقت خواب میسو گزاشته بودم به صدا در اومد
ا.ت:خب دیگه وقت خوابته منم باید برم خونم
میسو:اما من نمیخوام بری
ا.ت: ...
دیگه جا نمیشه بقیش رو شاید فردا بزارم پس حمایت کنید🍄🤍
یکی از اونامونو رو گرفت و بغلش کرد و گفت
کوک:سلام هیونگ ایشون کین؟
جین:پرستار جدید میسو خانم جانگ ا.ت و اینا هم دوستای من نامجون...(اعضا رو معرفی میکنه)و ایشونم پسر عمو ی من هان(بل بل همون هان استریکیدز چون روش کراشم و بایسمه دلم نیومد اسمشو بزارم رو یکی دیگه😂🥺و راستی هان هم یکی از نقش اصلی هاست)
ا.ت:خوشبختم
پسرا:(وقتی میگم پسرا منظورم هان هم هست)همچنین
جین:خوب دیگه میسو تو با خاله ا.ت برید بالا بازی کنید
کسی که بغلش کرده بود که فکر کنم اسمش کوک بود گزاشتش زمین
میسو:باشه(با اخم اما کیوت🥺خب بچست😐)
خواستم دست میسو رو بگیرم که خودش از پله ها بالا رفت
کوک:امیدوارم با هم کنار بیاید
پسرا:خدا کنه
ا.ت:ببخشید اما چرا این رو میگید؟
ته:اون تا الان هرچی پرستار داشته رو فراری داده
ا.ت:نگران نباشید من تمام تلاشم رو میکنم
پسرا لبخندی زدن که جین بهشون گفت
جین:شما برید تو سالن من الان میام
پسرا:باشه
پسرا رفتن و منو جین موندیم اومد نزدیکم و گفت
جین:اینجا چند تا قانون داره
۱- بخاطر کارکنا باهام زیاد صمیمی حرف نزن و منو ارباب یا ارباب جین صدا میکنی اما وقتی خودمون هستیم میتونی راحت حرف بزنی
۲-سمت اتاق شخصیم نمیشی و به هیچ وجه واردش نمیشی شاید الان مهربون باشم اما اتاق شخصیم خط قرمزمه
۳-ساعت ۹ شب میسو باید بخوابه و تایم کاری تو هم تموم میشه
و بعد رفت منم رفتم بالا تا برم پیش میسو وقتی رفتم بالا کلی در اونجا بود من الان از کجا بفهمم کدوم اتاق میسو اخه یهو چشمم به دری افتاد که با همه ی در ها متفاوت بود و رنگش صورتی بود در همون اتاق رو باز کردم که با میسو مواجه شدم در رو بستم و رفتم جلو ی میسو نشستم که هم قدش بشم وای این دختر چقدر کیوته
ا.ت:خب پرنسس دوس داری چی کار کنیم؟
میسو:پرنسس؟
ا.ت:اگه دوست نداری اینطوری صدات کنم...
میسو:نه نه من خیلیم دوست دارم فقط بعد مامانم کسی بهم نگفته بود پرنسس خیلی دلم برای اون موقع تنگ شده(راستی تمام حرف های میسو حالت بچه گونست)
ا.ن:مگه دیگه مامانت پرنسس صدات نمیکنه
میسو:اون رفته پیش خدا بابا میگه اون فرشته شده و همیشه کنارته
بغضم گرفت برای این که در دوری از مادر رو حس کنه خیلی کوچولوع
ا.ت:منم مطمئنم که حواسش بهت هست
میسو:میگم میشه بازی کنیم؟
ا.ت:اوووو پس قبول کردی که دوستت شم؟
میسو:آره تو خیلی از اونا مهربون تری تازه پرنسس صدام میکنی
ا.ت:باشه پس بیا قایم موشک بازی کنیم چطورع؟(با خنده)
میسو:ارههه
(چند ساعت بعد)
داشتیم نقاشی میکشیدیم که یهو تایمر گوشیم که برای وقت خواب میسو گزاشته بودم به صدا در اومد
ا.ت:خب دیگه وقت خوابته منم باید برم خونم
میسو:اما من نمیخوام بری
ا.ت: ...
دیگه جا نمیشه بقیش رو شاید فردا بزارم پس حمایت کنید🍄🤍
۸.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.