بعد از ظهرهای جمعه

بعد از ظهرهای جمعه
هول و هوش ساعت هفت
منتظر تماسش بودم
زنگ میزد و کلی شاکی بود.... !
میگفت نمیبینی هوا چقدر لعنتی شده؟!
تو فکر نمیکنی شاید من دلم قهوه میخواهد؟!
شاید من دلم میخواهد وسط خیابان کلافه ات کنم...
اصلا دلم میخواهد بازویم را نیشگون بگیری...!
واقعا که چقدر بی فکری...

انقدر میگفت تا بگویم
یک ساعت دیگه دم در کافه.... .

عزیزم بعدازظهر جمعه است
هوا هم که لعنتی شده... .
احیانا من نباید به تو زنگ بزنم...؟!
احیانا دلت دیوانه بازی نمیخواهد...؟!
هر چند مدت هاست نمی آیی
اما من مثل هر هفته آماده شده ام....
یک ساعت دیگه دم در کافه ...
دیدگاه ها (۴)

وارد استخر که میخوای بشیمعمولاً نوک پات رو داخل آب میزنی تا ...

دوستانم می رنجانندماز دشمنانم چیزی خاطرم نیست...!عباس کیا رس...

تنهایی من...شکل فنجان چایی ام ،شده است.کو چک ، غمگین ،کم رن...

تا میتونید جلوی مهم شدن بعضی آدما رو برای خودتون بگیریدآدما ...

عشق غیرممکن5p

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷"برای بار چندم شماره تهیونگ و گرفتم ولی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط