گفته بودی که به چشمان تو دعوت دارم

گفته بودی که به چشمان تو دعوت دارم
من به این وعده ی خرمن زده عادت دارم
قصه ی سنگ بزرگ است و حدیث نزدن
ور نه سر را هدف سنگ ارادت دارم
گرچه دانم نشود لیک به سر آمده ام
حرم چشم تورا میل زیارت دارم
بی گمان نهرعسل ریخته در دیده ی تو
که به زنبور عسل حس حسادت دارم
یا بهاری ست که در آینه چادر زده است
که چنین با نگه ت شوق وطراوت دارم
عاشقی معرکه ی تهمت و بد عهدی هاست
همچو نی ازغمِ عشقِ تو شکایت دارم
آنقدر پشت درَت دست تمنا زده ام
که به مهمانِ غمِ هجر تو شهرت دارم
گه برانی که میا ،وعده ی ما وقت دگر
گه بگویی که غمِ تیر ملامت دارم
تا خدا حق مرا از تو بگیرد هرشب
بر لب از مصحف دل شکوه تلاوت دارم
با من خسته ی محنت زده ثابت قدمی ست
تا ابد در قفست قصد اسارت دارم....
دیدگاه ها (۱۹)

پروردگاراتو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،...

بنده‌های شاکرزشتیهای دیگران را میپوشانندبدیها رانادیده میگیر...

خدایابرای هدیه ای که هرروزبه ما میدهی سپاسگزاریم ،هدیه‌ای که...

خداوند به هرکساز او بخواهدبی‌حساب می‌بخشد ،یادمان باشد از او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط