پارت ۲۲

چند ساعت بعد با کلی سختی و خستگی رسیدیم اکادامی نظامی وسط جنگل بود و عجیب غریب
-همتون صف شید امشب رو باید همتون بیرون بخوایید
-چیییی ولی سردههههه
-وسایل میدیم بهتون ولی این پیشواز اکادمیه
-این چه قانون مسخره ایه
-قانون نیست ولی شنا زندانی هستین و اینکه ما دیر رسیدیم اینجا قوانینی داره باید تا صبح ساعت ۵ همینجوری سر کنیم
-اههه من نمیخوام اخههه
-واقعا که الکس مثل بچه هایی این چه رفتاری یکم مردونه رفتار کن خب
-چی میگی انیسا آخه یه خورده فک کن تا صبح از سرما سگ لرز میزنیم
-برات متاسفم
رفتم تو اتوبوس یه پتو بت یه بالشت رو برداشتم و رو صندلی ته اتوبوس دراز کشیدم داشت خوابم می‌برد که صداشون از بیرون اومد
-اروم نگا کردم دیدم بعلهههه مستو شنگول واقعا عجیب غریبن سعی کردم بخوابم که دیدم لیام اومد پیشم
-خوابیدی؟
-نه هنوز بیدارم تو چرا نرفتی پیش اونا
-چون خوشم نمیاد تو جمعشون الکل بخورم ک ص خلن
-اره موافقم
-تاحالا امتحان کردی اصن تو؟
-اره ۲ بار
-بگیر بخواب
-اوکی شب بخیر
-شب بخیر جوجه
با صداشون چشمامو باز کردم اه کی صبح شد آخه داشتن جمعو جور میکردن منم سریع خودمو آماده کردم ساکمو برداشتمو
دیدگاه ها (۰)

پارت۲۳

اتاق خوابشون ولی اون قاب عکسا رو نداره

پلرت۲۱

پارت۲۰

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

part5🦋-نارا تو چته ها مثلا میخوای بگی وایی من خیلی افسردم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط