چشم هایم را عوض کردم نگاهم رانشد

چشم هایم را عوض کردم ،نگاهم را...نشد
باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد

می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد

شمس را گم کرده ام بی چشم های روشنت
نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد

جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد

گرم آغوشت نبوده سرنوشت دستهام
اخم آغوشم بدون خنده هایت وا نشد

بعد تو من ماندم و دنیای سردسنگها
مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد
دیدگاه ها (۴)

بیا و عاشقم باش،میشود؟میشود دلیل خنده هایت باشم؟میشود سراسیم...

سهم من از با تو بودن شکستن بود ، از قلبت به من کوله باری از ...

ﺗــــــــــﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ، ﺑﺎﺩﻩ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻧﮑﻨﻢﻣﯽ ﻧﻨﻮﺷﻢ ، ﻧﮑﺸﻢ ...

مــَن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کـِـشیده بـــودم.....وقتـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط