دیدار

دیدار


عمار ره یار خراسانی خویشم
سرباز خط پیر جمارانی خویشم

از یمن قدم هات، بهار آمده انگار
سرمست از این شور غزلخوانی خویشم

چون خامنه ای آمده در صحن خمینی
من محو جمال مه نورانی خویشم

پروانه صفت سوخته ام از غم هجران
دلخسته از این غیبت طولانی خویشم

از یمن قدم های تو شاید نظری کرد
"عمری ست پریشان ز پریشانی خویشم"

در سینه زند پر به هوای تو دل من
عمری ست که لب بسته و زندانی خویشم

هرآینه، مشتاق به دیدار تو هستم...
"دلبسته ی یاران خراسانی خویشم"


شاعر: ر.مهربان
دیدگاه ها (۶)

تازه عصا بدست گرفته چنین شدهشمشیر اگر به دست بگیرد چه می شود...

صبح نقاره صحن رضوی گفت به شهرکه قرار است بیایی به همین زودی ...

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان مانددوباره گیسوی نجوای ما پری...

رواق منظر چشم من آشیانه ی توستکرم نما و فرود آ که خانه، خانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط