بیاین میخام براتون داستان هالویین تعریف کنم...
بیاین میخام براتون داستان هالویین تعریف کنم...
یه روزی...تو صبح مه آلود هالویین...صب ساعت ۸ از خواب بیدار شدم و یادم افتاد با دبیر دینیم ویدیو کال دارم که میخاد شفاهی میان ترم بپرسه =]
بعدش یادم افتاد من حتی عن هم نخوندم :]
چون امتحان علوم و اجتماعی داشتم :]
و اونارو هم زیاد نخونده بودم...و با خدم گفته بودم صب بیدار میشم میخونم...=}
و یادم افتاد من نتم تموم شده و نتونستم برم سر کلاس :}...
یه روزی...تو صبح مه آلود هالویین...صب ساعت ۸ از خواب بیدار شدم و یادم افتاد با دبیر دینیم ویدیو کال دارم که میخاد شفاهی میان ترم بپرسه =]
بعدش یادم افتاد من حتی عن هم نخوندم :]
چون امتحان علوم و اجتماعی داشتم :]
و اونارو هم زیاد نخونده بودم...و با خدم گفته بودم صب بیدار میشم میخونم...=}
و یادم افتاد من نتم تموم شده و نتونستم برم سر کلاس :}...
۵.۱k
۱۱ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.